نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 88( روزهای ابانی ما این گونه گذشت)

    سلام قلب کوچولو  این روزها همش تو رو توی خونه این جوری صدا میکنیم قلب کوچولو عشق کوچولو نفس کوچولو  ماهی کوچولو جیگر طلا ...  تا جایی که بالاخره اعتراضت در میاد که میگی   چگد بگم من و درست تدا کنید من اسمم ونداد  عروسکم دیشب اولین بارون پاییزی بالاخره به زمین چکید مرسی خدای مهربونم بابت ابن هدیه قشنگ وپاکت   برات بگم از این چند وقت  که خونه نبودیم ورفته بودیم خونه مامانی وباباجون وتو هم یه جای حیاط دار پیدا کرده بودی وحسابی اتیش میسوزوندی  توی طول روز فقط موقع خواب ظهر خونه بودی وخواب شب. بقیش هم که دیگه با باباجون بی چاره همش توی حیاط و کوچه میگذروندی  حتی بع...
17 آبان 1392

نامه 87 ( 32 بهارت مبارک)

  زندگي رسم خوشايندي است. زندگي بال و پري دارد  پرشي دارد اندازه عشق. زندگي چيزي نيست ، که لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود. ....... زندگي "مجذور" آينه است. زندگي گل به "توان" ابديت، زندگي "ضرب" زمين در ضربان دل ما، زندگي "هندسه" ساده و يکسان نفسهاست....    پسرم 32 ماه زندگیت مبارک ...
27 مهر 1392

نامه 86 (روز هایی پاییزی ما)

  چه کسی میگوید فصل رنگین خدا غمگین است؟           سلام پسر کوچولوی شیرین من ...    پاییز فصل دوست داشتنی وقشنگیه من که خودم  وقتی پاییز میرسه  دلم میخواد اصلا خونه نباشم دوست دارم توی خیابون ها مدام راه برم و  پاهام برگ های افتاده روی زمین  و لمس کنه . خیلی دوست دارم برم یه جایی که کسی من ونگاه نکنه و با پای برهنه روی برگ ها راه برم  و اون ها رو زیر پاهام حسشون کنم از راه رفتن با کفش توی پاییز برگ ریزون متنفرم  چرا واقعا ملت ما وقتی یه کار متفاوت رو دوست داریم انجام بدیم این قدر عجیب نگاه میکنند ؟   جدیدا پی بردم که تو هم...
20 مهر 1392

نامه 85 ( روز کودک روز تمام خوبی ها وپاکی ها )

روز جهانی کودک بهانه ای برای ورود به جهان کودکان است؛ برای ورود به این جهان باید آگاهی های خود را فراموش کنیم و با ناآگاهی های کودکانمان همراه شویم. آموختن زبان کودکانه نیز قدم بعدی است. دوستت دارم کودک بازیگوش و خوش خنده مامان  پسر گلم یه روز میاد که میبینی کودکی هات  فقط پشت یه تصویر رویایی  از اون دوران مونده ِ از الان خوب استفاده کن که وقتی بزرگ شدی حسرتشون رو نخوری. شكست شيشه... باز شد پنجره...! چقدر تند دويد كودكي هاي بازيگوش من  .............                      کودک زیبای من ونداد تا این لحظه 2 سال و 7 ماه و 23 روز سن دارد ...
16 مهر 1392

نامه 82 (دردونه شیرین زبونم )

 سلام قلب کوچولو خوبی مامان امیدوارم وقتی داری این مطالب رو میخونی خوب خوب باشی   نمیدونی چقدر طول کشید تا همین چند خط رو بنویسم فکر کنم یه دو هفته ای هست که دارم تلاش میکنم بنویسم ولی تا خودکار میگیرم دستم همه چی از ذهنم می پره اون وقت من میمونم و خودکار و یه صفحه سفید که همه همه فشاری که به مغزم میار م تا بنویسم به خودکار وارد میشه ونتیجه اش میشه یه کاغذ سوراخ ...!!!! دیگه دل به دریا زدم گفتم هر چی بادا باد بزار بنویسم اخه خسته شدم این قدر  مطلب ننوشته مونده رو دستم ...  دیگه کم کم داریم به پایان 30 ماهگیت نزدیک میشیم وای که باورم نمیشه این قدر بزرگ شدی ! یه پسر خوشکل و با مزه وشیرین زبون که با هر ...
7 مهر 1392

نامه 84 (برای تو ...! )

بگذار بگویم : آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم ! که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی ... " تو ادامه ی وجود منی " دل من با تو آرام گرفت این نوشته های گاه و بی گاه قلب من است برای تشکر از تو که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی   و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی ... تسکینم دادی من نمی دانم چه شد یا از کجا پیدا شدی ! فقط خوب کردی  ادامه ی وجود من  شدی  . ...
31 شهريور 1392

نامه 81 (خداحافظ....)

سلام قلب کوچولو فکر کنم الان یه دو هفته ای هست که به وبلاگت یه سر نزدم .این روزها بسی سرمون شلوغه اخه نی نی عمه مورود (عمه مولود ) به دنیا اومد. به این دنیا  خوش اومدی نورا کوچولو  این مطلبی رو که میخوام امروز برات بنویسم مال قبل از 30 ماهگیت نفس :  از خیلی پیش تر ها وقتی که هنوز یک سالت بود تصمیم گرفتم کم کم از پوشک بگیرمت تا مجبور نشم طی یه عملیات انتحاری  هم تو رو هم خودم رو اذیت کنم .به خاطر همین اول  توی طول روز شروع کردم ودیگه مامی نشدی وجالبه که هیچ وقت با این که خیلی بچه بودی روی فرش جیش نکردی وخونه رو کثیف نکردی ووقتی که جیش داشتی میگفتی دیش و خیلی خوب خودت رو کنترل میکردی تا بیام سر پا...
8 شهريور 1392