نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 88( روزهای ابانی ما این گونه گذشت)

1392/8/17 17:23
نویسنده : مامان بهاره
1,332 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام قلب کوچولو

 این روزها همش تو رو توی خونه این جوری صدا میکنیم قلب کوچولو عشق کوچولو نفس کوچولو  ماهی کوچولو جیگر طلا ...  تا جایی که بالاخره اعتراضت در میاد که میگی  چگد بگم من و درست تدا کنید من اسمم ونداد

 عروسکم دیشب اولین بارون پاییزی بالاخره به زمین چکید مرسی خدای مهربونم بابت ابن هدیه قشنگ وپاکت خیال باطل

 برات بگم از این چند وقت  که خونه نبودیم ورفته بودیم خونه مامانی وباباجون وتو هم یه جای حیاط دار پیدا کرده بودی وحسابی اتیش میسوزوندی  توی طول روز فقط موقع خواب ظهر خونه بودی وخواب شب. بقیش هم که دیگه با باباجون بی چاره همش توی حیاط و کوچه میگذروندی  حتی بعضی وقت ها مجبور بودم توی حیاط بهت ناهار و صبحانه بدم.هیپنوتیزم

 واقعا دیگه زورم بهت نمیرسه نمیدونم این خوبه یا بد ولی از این که این جوری با زبونت نرمم میکنی دلم قیلی ویلی میره  ...بغل

 عاشق اون لحظه هام که تو برام حرف میزنی وخاطره تعریف میکنی و من با این که دوست دارم بخورمت وحسابی خنده ام گرفته ولی  باید بشینم وحرفات رو تایید کنم و حتی بعضی وقت ها   با این که از خنده دارم میمیرم خودم رو ناراحت شون بدم وکلی غصه اوف شدن های خیالیت رو بخورم نمیدونی چه کیفی داره که بشینی به حرف های پسرک دو سالت  گوش بدی و  جواب چراهای بیشمارش رو بدی.  جواب این که

چرا خاله  چادر زده تو تورتری(روسری)؟

 یا این که چرا  ماشین عقب عقب میره ؟

 چرا وقتی ماشین میایسته ونداد میهوفته (میوفته)؟ چرا ناهار میخوریم ؟ چرا بارون میاد ؟

یا جواب سوال های بی شماری که بعد از حرف زدن ما  توی ذهن کوچیکت به وجود میاد  این که

چرا میگی دریا طوفانیه طوفان کجاست ؟ دریا کجاست؟

چرا میگی مامان باید بره بیرون؟ بیرون کجاست ؟

 چرا باید بریم مدرسه ؟ کلاس کجاست ؟

 جواب سوال هایی که من برای جواب دادن به بعضی هاشون واقعا درمونده میشم خیلی دارم تلاش میکنم که هیچ  سوالی رو بدون جواب نزارم ولی  عزیزم مامان رو ببخش اگه برای بعضی از سوال هات جواب درستی پیدا نمیکنه ... ولی قسم میخورم تا اون جا که میتونم هیچ وقت چراغ چرا پرسیدن هات رو خاموش نکنم...

 این روزا عسل من علاوه بر پرسیدن چراهای بیشمار  تمام جمله هاش رو با یه خوب حق به جانب میکنه و   من با این که از تو شکست خوردم  ولی سرشار از لذتم. این که:

 خوب این قدر نگو ونداد نکن ونداد نکن

 خوب چرا میگی ونداد غذا بخور

خوب به وندا د نگو بخواب ...

  تو در حال حرف زدن با منی  ومن هم  دارم میرم تو اشپزخونه یه دفعه با عصبانیت برمیگردی بهم میگی خوب چرا میری تو اشپزخونه

 منم میگم اگه نرم پس ونداد ناهار چی بخوره ؟

وتو خیلی جدی با عصبانیت میگی کوفت قرقری....

یه چند وقتی هست که گیر دادی  به سه تار من هر روز علی رضا رو مجبور مکنی  بده دستت  چنان با مهارت شروع به زدن میکنی  که هر کی ندونه فکر میکنه چند ساله تو کار موسیقی سنتی هستی یه روز که در حال زدنی ما هم داریم گوش میدیم  یه دفعه وسط هنرنماییت بلند رو به علی رضا میگی :خوب پاشو برقص ومن وعلی رضا اولش تعجب... وبعدش قهقهه... بعد علی رضا ازت پرسید: برای چی باید برقصم میگی خوب مثل عمو توی تلیوییزون(اثرات مخرب دیدن موزیک ویدویو)

 هر وقت  یه نفریه حرفی میزنه که تو معنی اش رو نمیفمی یا اینکه  میخوای لج کسی رو دربیار ی بالای صد دفعه میپرسی چی گفتی؟

 این قدر این جمله رو میپرسی که یا طرف میمیره از خنده یا کلا بی خیال حرفش میشهخنثی

تازگی ها فهمیدی که خاله بدری داره از المان میاد گیر دادی به من میگی: برو جارو برقی بیار بکش الان خاله بردی میرسه...

 چند روز قبل دیدم هیچ صدایی ازت نمیاد واز اون جا که وقتی صدایی از تو خونه ما نیاد یعنی این که یه چیزی داره منهدم میشه به سرعت شروع کردم دنبالت گشتن. دیدم رفتی توی اتاق ما و کرم مو رو برداشتی داری به در دیوار میمالونی بهت میگم چی کار میکنی ونداد؟ میگی: خوب خاله بردی داره میاد دارم تمیس میکنم نبینه ایندا کفیثه....ابله

رفتی توی ایینه داری به خودت نگاه میکنی  بعد از چند دقیقه همین جور مات ومبهوت به خودت نگاه کردن  اومدی بهم میگی: خوب چرا ونداد رو نمبرید ارایشگاه موهام برند شده میره تو گردنم....نیشخند

 دیگه خدارو شکر همه <خ> هایی رو که <ک> تلفظ میکردی درست تلفظ میکنی ولی هم چنان با <ل> درگیری داری به ل میگی <ر >میخوای بگی لوله میگی رورهزبان

 واسه خودت تازگی ها یه زبون رسمی اختراع کردی وقتی بهت میگم وندا د یه شعر بخون میگی :

دو دِ دُ دَ  دودی     خُدِ خُدا خِدودی

چند روز پیش  قرار بود واسه ناهار بریم خونه مادرجون .  همین که از خواب بیدار شدی میگی: به عمه مورود میگی به ونداد نگه سلام بگه دَدودیابله

اینم از ساختار جدید زبونی که جدیدا نمیدونم چرا این قدر زیاد کاربرد تو خونه پیدا کرده وما باید خودمون مترجم سر خود بشیم ومعنی حرف هات رو بفهمیم....

 تلویزیون هم که دیگه اصلا نگاه نمکنی بعضی وقت هامتعجب میبینم   که بچه ها با هیجان میشینند و باب اسفنجی یا هر کارتون دیگه ای نگاه میکنند ولی تواصلا علاقه ای به دیدن هیچ کارتونی نداری  فقط همچنان عمو اندی وخاله سپیده  رو نگاه میکنی نمی گم که دیدن تلویزیون خوبه نه اصلا فقط دوست دارم وقت های بیکاریت رو علاوه بر  پریدن ودویدن وموتور سواری با یه چیز دیگه هم پر کنی  اخه کوچولوی من من دارم غصه تنهایی هات رو میخورم مگه مامان چقدر میتونه با تو بازی کنه چقدر میتونم بریم روی مبل ها و با هم بپریم پایین   و یا این که قایم موشک بازی کنیم تو فکر اینم که بزارمت مهد کودک ولی الان اصلا وقت خوبی نیست هم سنت کمه هم فصل مریضی هاست نمیدونم واقعا  چی کار کنم .....؟

را

 موش کوچولوی من این جا با مامانی و بابا جون رفته پارک....

تتتت

این جا هم دست از سر کفش ماها بر نمیداری نمیدونم کی میخوای این عادت رو ترک کنیآخ

نلع

 این ماشین رو مامانی وبابا جون به مناسبت روز جهانی کودک برات گرفته بودند که مامان بهاره تازه پرده برداریش کرد براتاز خود راضی بالاخره یه چیز هایی هم باید از جلوی چشمات برداشته بشه که وقتی  به دستت برسه ذوقش رو بکنی دیگهلبخند ولی خدایی خیلی دوستش داری اون شب کل پارک رو باهاش دور زدی

تعب

تلبل

 اخه بچه جون ادم وقتی میره پارک تاب بازی میکنه نه خاک بازی یعنی یه درگیری داشتیم با این زمین بازی شنی ابله من نمیدونم کدوم ادم عاقلی این تز مزخرف رو داده برای زمین بازی بچه ها که توش شن بریزن . وقتی میای بیرون احساس میکنی کنار دریا بودی این قدر سر وپات شنی شده .تو هم که دیگه نگو فقط کم مونده بود توش بخوابی و یه غلط درست حسابی بزنیاوه

تنلئ

پسر گرسنه در انتظار غذاماچ

هعغل

 این جوجه کوچولو رو هم مامانی برات گرفته بود که باهاش سرگرم بشی  ولی تو تا وقتی که دور بود خیلی خوب باهاش بازی میکردی  ولی همین که نزدیک میشد چنان میدویدی که یکی دوبار هم با سر خوردی زمین از ترس. کلا از چیزهای پشمی چندشت میشه اصلا به عروسک های پشمی هم نزدیک نمیشی  ودست نمیزنی  ولی این جوجه هم از اون تخس ها بود فهمیده بود تو ازش میترسی هر جا که تو رو میدید چنان دنبالت میکرد که نگوخنده

تلت

 من نمیدونم چه اصراری داشتی به این بدبخت برگ درخت بدی بخورهزبان

تئ

تالا

 این جا هم گیر داده بودی بزاریش پشت دوچرخه تابش بدی  شاید صد دفعه این جوجه بیچاره زمین خورد ولی تو ول کن نبودی نیشخند

نو

فلقفغ

 پسرم تمام مراحل کماندویی رو  با موفقیت پشت سر گذاشتابله اونم با اصرار زیاد که خودش تنهایی انجام بده ومن این جوریاسترس که نکنه با کله بخوره زمین

غف

فففففف

غلب

نوا

قبسق

 یه روز عصر که از خواب بیدار شدی رفتی قیچی رو اوردی گیر دادی به مامانی که میکام کوشکلت کنم  هر کاری هم میکردیم کوتاه نمیومدی اخر سر از این عروسک مایه گذاشتیم تا اونو خوشکل کنیچشمک

عغل

غغ

 واین هم نتیجه زحمات کوشکل کردن پسرینیشخند

ناتن

 این  دو تا بچه هم پسرای همسایه خونه  مامانی باباجونن که این چند روز حسابی باهاشون بازی کردی   صبح خورشید نزده اینا تو کوچه بودند میومدند دم در که به ونداد بگو بیاد بازی ابرو 

عات

یب

لزا

 پسرکم وقتی دوست داره ست باشهمژه گیر داده این بلوز رو با این دست بند بپوشهکلافه

لب

ذلبر

 واما از علایق پسرک که مجبور میشم پسته رو با زور بادکنک و هواپیما بدم ولی....

لزاب

سیب زمینی خام رو با زور از من میبره وبا لذت هر چه تمام میخورهابله

لبا

واما عاقبت دردناک موتور دوست داشتنی ونداد.....

 عاشق این موتور بودی ولی  چنان با این بدبخت رفتار میکردی که اگه فولاد هم بود تو این دوسال تا حالا پکیده بود چه برسه به این بیچاره. فرمونش رو میگرفتی ومحکم میزدیش زمین . تازگی ها یاد گرفته بودی به بابا میگفتی پات رو بکش با موتور از روش رد شم فکر کنم از همه خوشحال تر برای منهدم شدن این موتور یکی همسایه طبقه پایینی  باشه یکی بابازبان

لب

بلی

تئا

 واین هم قیافه وندادبعد از تلاش زیاد برای درست کردن موتور دوست داشتنیش ناراحت

تئا

 غصه نخور مامان دیگه برات کوچیک شده بود یه دونه بهترش رو برات میخریمبغل

اینم عکس های قدیمی ونداد با یار غار وشفیق روزهای بچگیش موتور نازنینش

ونداد 1 سال و 4 ماهه 

تعت

 شمه ای از هنر نمایی پسرم با موتورشنیشخند

 

ونداد یک سال و 10 ماهه

 تا

بیچاره این موتور یه روز خوش از دست تو نداشت همون بهتر که رفت حداقل

 

 

 

الان اروم زندگیش رو میکنهزبان

 

 

 

 

 

 

الف

 

مثل بارون میمونی اروم نم نم عاشقتم از ته قلبم

 مثل بارون میمونی اروم نم نم الهی من دورت بگردم

 

بی

 روز شمار قلب کوچولو :

نفس های زندگی ما ونداد تا این لحظه 2 سال و8 ماه و21 روز سن دارد

 13 ابان 1392

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان فتانه
16 آبان 92 21:08
وای که این پسر چقد شیطون و ذدوست داشتنی شده بابا به اون جوجه بدبخت چیکار داری....خیلی قضیه موتوره جالب بود کلا حال کردم با این عکس ها و تو ضیحات اره دیگه هر چی بزرگتر میشه بیشتر خودش رو نشون میده
جیران بخشنده
17 آبان 92 10:06
ای جانم من به فدای حرف زدن خوشگلت کلی از دست کارات خندیدم وروجک راستی اون عروسک رو چه قدر کوشکل کردی پسرم یک ارایشگر ماهره قرار خانوادگی بدیم ونداد موهامون رو کوتاه کنه
مامان یاسمین زهرا
18 آبان 92 12:13
ماشاا... چقدر شیرین زبونه گل پس.خاله بردی گفتنت رو قربون کلی خندیدم
مامان بهاره
پاسخ
مرسی دوست عزیز که به ما سر میزنید
الهام
18 آبان 92 17:46
کوچولوی ناز زنده باشی زیر سایه بابایی و مامانی که اینهمه دوستت دارن
مامان بهاره
پاسخ
ممنون خاله جون مرسی از دعاتون
مامان آراد(خاطره)
19 آبان 92 1:02
ای جون دلممممممممممممم...بخورم من اون شیرین زبونیاتو...وقتی داشتم میخوندم کلی خندیدماااااااااا جوجه کوچولو چی کشیده از دستت...وای بهاره جون خیلی قشنگ نوشتی عزیزم...دستت درد نکنه از عوض من محکم ببوسش
مامان بهاره
پاسخ
شما هم گ ل پسری رو ببوس
لیلا مامان پرنیا
19 آبان 92 19:32
سلام بهاره جون خوبی خانمکلی دلم براتون تنگ شده بود کجایی خانم کمرنگ شدی؟؟؟؟؟؟؟؟ قربون تو ناناز خاله برم مثل همیشه ماهی وکلی ازم دل بردی عروسکت هم خیلی خوشگل شده یه وقت میدی خاله هم بیاد خوشگلش کنی دوست دارم عـــــــــــــــــــــــــــــــــزیزم
مامان بهاره
پاسخ
ممنون خوبیم اصلا وقت ندارم از دست این ونداد اتفاقا قراره خانوادگی بریم زیر دستش بزار اول امتحانش رو روی ما پس بده بعد شما
مامان بردیا
20 آبان 92 20:27
وای خدای من...اون عکس پست ثابت خیـــــــــــــــــــــلی نازه
مامان بهاره
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان بردیا
20 آبان 92 20:28
چقد لباس قرمز بهت میاد.مامانی اسفند یادت نره
مامان بهاره
پاسخ
چشم مرسی عزیزم
مامان بردیا
20 آبان 92 20:28
شیطون بلا هم که شدی
مامان کیارش
21 آبان 92 10:33
سلام. خوبی خانومی؟ ونداد جونم هم که سرحال و شاده. خدا رو شکر. هزار ماشاا... چقدر بانمک شده عزیزم. من که همش خندیدم. حالا خوبه ونداد جون موهای عروسکه رو کوتاه کرده آخه این شازده ما تا حالا4 باری موهای خودش رو کوتاه کرده. راستی عزیزم فعلاً مهد نبرش آخه من هم کیارش رو پارسال یه 3 روزی بردم اصلاً دوست نداشت واسه همین دیگه نبردمش ولی امسال که بزرگتر شده و 5/3 است با اشتیاق داره میره. به نظرم بذار 3 سالش بشه بعد بزار. چون بیشتر آموزشها هم از سه سالگی شروع میشه
مامان بهاره
پاسخ
مرسی دوست خوبم بابت راهنماییت خودمم فکر میکنم 3 سال به بعد بهتر
مامان کیارش
21 آبان 92 10:34
زری مامان مهدیار و صدرا
23 آبان 92 10:50
فدای این شیرین زبونیات گل پسر واقعاً هم عروسکش رو خوشگل کرده، بهاره جون من که بهت پیشنهاد می کنم بذاری ونداد جونم هنرنمایی کنه و تو رو هم خوشگل کنه، مطمئن باش پشیمون نمی شی
مامان بهاره
پاسخ
وای قربونت برم من فقط هنر نمایی های ونداد رو کم دارم
ماماني كسرا
24 آبان 92 1:07
عزيزم چقدر كاراي باحالي كردي تو اين مدت وروجك قلب كوچولو... بهتر بازي واسه بچه ها خاك بازي از من قبول كن هيچي بهش نگو واسه خاك بازي. عكسا خيلي ناز شدن جوووون ونداد عزيز
مامان بهاره
پاسخ
اره میدونم ولی چی کار کنم که این خاک این قدر الوده است که ترجیح میدم اصلا بازی نکنه
پرهام ومامانش
25 آبان 92 11:25
هر چی قیافتتتتتتتت شبیه مظلوما وازین تریپ ساکتاستتتتت کارات نه تریپ بچه شیطوناستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بوسسسسسسسسسسسسس برای ونداد سیب زمینی خام خوررررررررررررررررررررررررررررررررررر که عاشقشمممممممممممم
مامان بهاره
پاسخ
اره جالبه همه همین فکر رو میکنند که خی چه بچه ساکتی ولی این فقط برای چند دقیقه اول بعدش پی به اشتباهشون میبرند
مرجان مامان آران و باران
26 آبان 92 19:44
عزیز دلمممممممممممممم ماشالا به جونت بیاد خوشگل شیطوننننن
مامان بهاره
پاسخ
مرسی عزیزم
هیراد و عمه لیلاش
26 آبان 92 22:29
فدات بشم ونداد جونم که همه جوره ناز و خوردنی هستی خاله جون
مامان بهاره
پاسخ
مرسی دوست خوبم لطف داری
جیران بخشنده
28 آبان 92 20:12
رها مامان راستین
29 آبان 92 16:51
ای جونم هم شیرین زبون وهم شیطون بخورمت خوشگله
نرگس مامانه باران
30 آبان 92 10:17
سلام بهاره جونم ماشالا به ونداد خیـــــــــــــــــــــــــلی با نمک حرف میزنه دلم میخواست از نزدیک میدیمش باور کن میخوردمش خیلی بامزه خونه رو برای ورد خاله بردی آماده میکنه ای جونم موتورشو چه بامزه تعمیر میکنه حتما حتما براش اسفند دود کن خیلی دوستتون دارم
مامان بهاره
پاسخ
بچه ام خیلی منظمه نرگس جون مرسی عزیزم ماهم خیلی دوستتون داریم
مامان آناهیتا
2 آذر 92 21:27
سلام عزیزم . می بخشید مسافرت بودم نتونستم بهتون سر بزنم . تاخیرمو ببخش. الهی چه شیطنت هایی داری عزیزم خیلی بامزه است کارهات
مامان مارال دون
5 آذر 92 13:01
مامانی خوب درست صداش کنید دیگه چرا رو اعصاب وندادجونی راه میرین. آقا ونداد تازگیها تصمیم گرفتم کمی موهامو کوتاه کنم لطفاکمی راهنماییم کنید چه مدلی کوتاه کنم؟ در ضمن مامانی مارال منم تازگیها به زبان رسمی شبیه ونداد جون صحبت میکنه. حالا من فکر میکردم دلیل اینطور صحبت کردن مارال به خاطر اینه که مثلا داره فارسی حرف میزنه نگو این یک زبان رسمی هست بین این شیطونا.
مامان بهاره
پاسخ
اره حتما تازگی ها به ثبت رسیده هر چی که هست من نمیفهمم چی میگه