نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 82 (دردونه شیرین زبونم )

1392/7/7 17:04
نویسنده : مامان بهاره
4,399 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام قلب کوچولو خوبی مامان امیدوارم وقتی داری این مطالب رو میخونی خوب خوب باشی {#emotions_dlg.e11}

 نمیدونی چقدر طول کشید تا همین چند خط رو بنویسم فکر کنم یه دو هفته ای هست که دارم تلاش میکنم بنویسم ولی تا خودکار میگیرم دستم همه چی از ذهنم می پره اون وقت من میمونم و خودکار و یه صفحه سفید که همه همه فشاری که به مغزم میار م تا بنویسم به خودکار وارد میشه ونتیجه اش میشه یه کاغذ سوراخ ...!!!!

دیگه دل به دریا زدم گفتم هر چی بادا باد بزار بنویسم اخه خسته شدم این قدر  مطلب ننوشته مونده رو دستم...

 دیگه کم کم داریم به پایان 30 ماهگیت نزدیک میشیم وای که باورم نمیشه این قدر بزرگ شدی ! یه پسر خوشکل و با مزه وشیرین زبون که با هر حرفی  که میزنه خنده رو به لب های همه مهمون میکنه وبرای  همه چاره ایی نمیزاری جز این که چنان از زور ذوق فشارت بدن که جیغت بره هوا!!!!...

 عروسکم این روز ها هر کی من ومیبینه میگه خدا به دادت برسه  با زبون این نیم وجب بچه  ولی وقتی  من جوابشون رو با یه لبخند گشاد  میدم تعجب میکنند وفکر میکنند دیونه ام اخه اونا که  نمیدونند  من از این همه حاظر جوابیت این قدر شادم که حاظرم همه شادی های اینده ام رو بدم ولی تو این زمان تو با این سن بمونی  و همین جوری برام با اون صدای عروسکیت حرف بزنی  وای که نمیدونی چه صدای با نمکی داری {#emotions_dlg.e38}

فکر کنم بهترین قسمت مادر شدن وقتیه که میبینی نینی کوچولویی که تا دیروز فقط اِاِااِ میکرد الان برات چنان حاظر جوابه که تو توی جواب دادن بهش می مونی...

. همه حروف الفبای انگلیسی رو بلدی و اعداد رو هم فارسی  وهم انگلیسی تا 10 میشماری و میخونی  تازگی ها هم دارم سعی میکنم از 11 به بعد رو یاد بدم  ولی تو قاطی میکنی و اشتباه میخونی مثلا به دوازده میگی  یک و دو

 خیلی راحت شماره پشت ماشین ها رو برامون میخونی {#emotions_dlg.e37}

. خوندن ساعت رو هم یاد  گرفتی  و هر موقع بهت میگم ونداد ساعت چنده  میری نگاه میکنی میگی عبرقه کوچوروهه روی  مثلا 6 پس ساعت 6

 تازگی ها هم یاد گرفتی تا بهت میگم وای ونداد ببین ساعت چنده و هنوز نخوابیدی میری نگاه ساعت میکنی و میگی وایییی 1 تد(شد){#emotions_dlg.e28}

. دیگه یاد گرفتی که روی سنگ توالت بشینی ولی به این شرط که همش شلنگ دست باشه  و در دیوار رو اب پاشی کنی  واین جوری میشه که دست شویی رفتنت  یه دو ساعتی طول میکشه وتا میگی  دیش دارم ما  خودمون رو میزنیم به نفهمیدن{#emotions_dlg.e20}

.هر موقع یه نوشته ای رو روی جلد یه چیزی میبینی میای میگی مامان چی نبشته؟ خیلی به خوندن علاقه داری فقط امیدوارم تا اخرش این طوری بمونی{#emotions_dlg.e28}

. یکی از تفریحاتت این روز ها کشتن مورچه های بیچاره است وقتی هم که بهت میگم نکن  با یه حالت غصه داری میگی موچه ها گناه دارن ؟ منم باید بگم اره  وبعد شما دوباره شروع به کشتن مورچه ها میکنی{#emotions_dlg.e42}

. تا یه کاری رو بهت میگم انجام بده حوصله انجام دادن نداری  یا این که نمیخوای انجام بدی میگی : ونداد کسته( خسته ) است{#emotions_dlg.e28}

.  هر وقت میریم پیش نورا تا میرسیم  بدو بدو میری بالای سر نورا ومیگی سرام نورا ونداد اومده پاتو چگد میکابی (ترجمه نوشت :سلام نورا ونداد اومده چقدر میخوابی){#emotions_dlg.e31}

.قبلا که کوچیک تر بودی دوست نداشتی عینک افتابی بزنی منم مجبور میشدم صور فلکی رو عمو عمه کنم بگم ببین عمو خورشید توی اسمون اگه عینک نزنی چشمات رو اوف میکنه دیگه جایی رو نمیبینی حالا هم نمیدونم از ترس عمو خورشید یا عادت کردی به عینک زدن  حتی یه قدم هم بدون عینک راه نمیری تا میای بیرون میگی : مامان عینک ونداد کداست؟ عمو کوتید تو اسمونه!!!!!{#emotions_dlg.e19}

.تا کامپیوتر روشن میشه هر جا باشی خودت رو میرسونی میگی: مامان تماره بزار (منظورت همون wordکه میخوای توش تایپ کنی)

. چند روز قبل عکس خودت رو روی دسک تاپ کامپیوتر عمه مریم دیدی اومدی میگی : مامان این عسک جیگره!!!!!{#emotions_dlg.e28}{#emotions_dlg.e29}

. کلمه های که دوتا سکون پشت سر هم دارند رو جا به جا تلفظ میکنی مثل:

x = اسک 

عکس = عسک 

قلب = قبل

 کثیف = کفیث

. چند شب رفته بودیم پارک  من زود تر از شما  رسیدم ونشسته بودم تا شما بیاین تو راه که داشتید میومدید بابااز ونداد:

بابا: ونداد مامان کداست؟

ونداد:............

 بابا: ونداد مامان کداست؟

ونداد:.................

 بابا: مگه با شما نیستم؟

 ونداد : اول درست صحبت کن تا بگم{#emotions_dlg.e3}

. چند روز پیش کاور ماشین لباسشویی رو عوض کردم بهت میگم ونداد بیا ببین قشنگ شده اومدی هم چین قیافه متفکر گرفتی  نگاش میکنی میگی : اره اوشگل شده شبیه قورقوری ( قورباغه ) شده {#emotions_dlg.e40} اخه کاور ماشین سبز بود با گل های ریز سیاه

. تازگی ها هم هر وقت یمخوای از زیر غذا خوردن در بری میگی فقط برم نورا ببینم  یا فقط برم با با ببینم منظورت اینه که که زود بر میگردم ولی رفتنت همانا وگول خوردن من همانا  ونیومدن جنابعالی هم همانا.....{#emotions_dlg.e34}

 


قفثق

این عکس مال قبل از زایمان عمه مولوده رفته بودی روسری رو  گذاشته بودی زیر بلوزت میگفتی این شتم عمه مورودهخجالت

 

 i87

 KUJ

این جا رفته بودیم برای نورا طلا بگیریم تو هم از فرصت استفاده کردی رفته بودی تو پارک نزدیک به طلا فروشی هر کاری میکردیم نمیومدی داخل مغازه  اخر سر به زور بردیمت  طلا گرفتیم دوباره شما رو اوردیم پارکآخ

 MN

 GYH

 HJ

  این جا هم  با باباجون ومامانی  رفته بودیم بیرون  موقع شام هر کاری کردم هیچی نخوردی غیر از نوشابه ولی تا دلت بخواد اب بازی کردیخنثی

JK

JHG

JH

 اینم فیگور های جددت موقع عکس گرفتنقلب معلوم نیست داری کجا رو نگاه میکنیزبان

HJ

;L'K

 

 دوغ خریده بودیم ریختم توی ظرف  اومدم برش دارم دیدم  گریت رفت هوا که من دوک میکام هر کاری هم کردم توی لیوان نمیخوردی  میگفتی توی کاسه خجالت

 

JHM

HJM

 

 یه روز که رفته بودیم خونه مامان جون (مادربزرگ من) کلاه گیس داخل کمدشون بود برداشتی زدی سرت فیگور میگرفتی میگفتی عکس بگیربغل

FGH

FFFF

  این جا هم رفته بودیم قایق سواری که هیچ کدوم از عکس ها خوب در نیومدابرو

 

HGJG

 ونداد و دوست جدیدش نیوشا کنار اب در حال اب بازی کردنبغل

HG

HGG

JGH

 

قلب

YDT

 یعنی روزی نیست که بخوایم بریم بیرون و شما گریه نکنی برای این که  میخوای کفش های ما رو بپوشی هر کاری هم که میکنم  به هر روشی هم که گولت میزنم باز قبول نمیکنی و اینم یکی از همون   روزا که ونداد در این نبرد پیروز شدهآخ

IY7

YJU

 رستوران کنتاکی وادهای ونداد موقع عکس گرفتنزبان

IGTUY

YTI

  تازگی ها معتاد بازی کردن با گوشی بابا شدی چنانم بازی میکنی وفیگور میگیری که ادم فکر میکنه چند ساله حرفه ای داری این کار رو دنبال میکنینیشخند

YT

DFGD

 اینم ادای جدید پسرک موقع خواب  میگه باید لخت بخوابم هر چی هم که میگم مامان اخه سرما میخوری حرف گوش نمیده واقعا موندم با این یه الف بچه چه جوری باید رفتار کنماوهناراحت

RTRT

 هر چه دلم را خالی میکنم 

 باز پر میشود از تو ..!!!!

 چه برکتی دارد 

 دوست داشتنت......

دل من

 نفس های زندگی ما تا این لحظه 2 سال  6 ماه و  28  روز  سن دارد

 

 اخرین روزها ی تابستان 1392( 23 شهریور)...................

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

الهام
23 شهریور 92 12:54
چه پسر کوچولوی شیرین زبونی وقتی سپهر عکسشو دید گفت چقد مث منه
هیراد و عمه لیلاش
24 شهریور 92 18:08
فدای همه شیرین زبونیهات عزیز دلم
الی مامی آراد
25 شهریور 92 12:42
ماشالله به ونداد جونم که روز به روز شیرینتر میشه اون عکست که مثل عمه جون خودش رو کرده خیلی خوشگله همیشه به گردش و شادی باشین عزیزم
رها مامان راستین
25 شهریور 92 17:10
عزیزم پسر باهوش که میتونی اعداد رو بشمری خیلی کارات بامزهست همه عکساتم عالی بودن مخصوصأ شکم عمه خیلی بامزه بود
مامان پندار
26 شهریور 92 16:35
عاشقتم قند و عسل خصوصی داری
maryam goli
27 شهریور 92 12:24
سلام عززززززیییزززمم.
ماشالا هزار ماشالا شما چقدر با نمک و باهوشی گلم.
دستت درد نکنه مامان مهربون که واسه نفست وقت میزاری و با حوصله بهش آموزش میدی.
میشه به منم بگین چطوری این چیزا رو یادش میدین؟از بسته ی آموزشی خاصی استفاده میکنید؟از چه سنی شروع کردین؟
آخه منم یه گل پسر 7ماهه دارم که دوست دارم همه چیزو مثل ونداد جونی یاد بگیره.
ممنون میشم اگه راهنماییم کنید

نه بابا این قدر خجالتمون نده
نه عزیزم از بسته خاصی استفاده نمیکنم همون تخته اموزشی یا وایت برد که براش مینویسم ومیخونم اونم یاد میگیره اخه خوده ونداد به خوندن ونوشتن علاقه عجیبی داره البته عمه اش یه سری کتاب انگلیسی اورده که بعضی وقت ها هم از روی اون براش میخونم در کل بچه ها همه دارای هوش زیادی هستند فقط کافیه ازشون بخوایم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
27 شهریور 92 16:48
ای شیطون بلای دوست داشتنی


زری مامان مهدیار
30 شهریور 92 23:46
قربون خودت و شتمت و دوک خوردنت برممممممم گل پسر
پرهام ومامانش
4 مهر 92 14:58
مامان آناهیتا
6 مهر 92 0:14
قربون شیرین زبونی هات خیلی عزیزی
آناهیتا مامانیه آرمیتا
9 مهر 92 0:15
موهاشووووبینخوبه که دوک دوست داری عزیزممم

اینم برای شیرین زبون خان .


فکر کنم تنها موردی از خوراکی ها که دوست داره اینه
ღ مونا مامان امیرسام ღ
9 مهر 92 2:28
ااای جان خیلی بانمک حرف میزنه افرین به ونداد ان باهوش که ساعت گفتن رو یاد گرفته چگد میکابی چقدر موی بلند بهت میاد
مامانی کسرا
10 مهر 92 14:29
باور کن از بس متن بلند بود مجبور شدم از اول بخونم یادم بیاد چه اتفاقاتی افتاده حالا که میخوام نظر بذارم!!!!!!!!! خوب قربونت برم زود به زود بنویس چقدر با مزه حرف میزنه،کلی خندیدم چه طوری با این کفشا راه میره؟ ببوسش از طرف من
دختری شاد و سرزنده
25 آبان 92 21:10
واااااااااااااااااااااای چه پسره نازی خدا براتون نگهش داره
مامان بهاره
پاسخ
مرسی عزیزم