نامه 82 (دردونه شیرین زبونم )
سلام قلب کوچولو خوبی مامان امیدوارم وقتی داری این مطالب رو میخونی خوب خوب باشی
نمیدونی چقدر طول کشید تا همین چند خط رو بنویسم فکر کنم یه دو هفته ای هست که دارم تلاش میکنم بنویسم ولی تا خودکار میگیرم دستم همه چی از ذهنم می پره اون وقت من میمونم و خودکار و یه صفحه سفید که همه همه فشاری که به مغزم میار م تا بنویسم به خودکار وارد میشه ونتیجه اش میشه یه کاغذ سوراخ ...!!!!
دیگه دل به دریا زدم گفتم هر چی بادا باد بزار بنویسم اخه خسته شدم این قدر مطلب ننوشته مونده رو دستم...
دیگه کم کم داریم به پایان 30 ماهگیت نزدیک میشیم وای که باورم نمیشه این قدر بزرگ شدی ! یه پسر خوشکل و با مزه وشیرین زبون که با هر حرفی که میزنه خنده رو به لب های همه مهمون میکنه وبرای همه چاره ایی نمیزاری جز این که چنان از زور ذوق فشارت بدن که جیغت بره هوا!!!!...
عروسکم این روز ها هر کی من ومیبینه میگه خدا به دادت برسه با زبون این نیم وجب بچه ولی وقتی من جوابشون رو با یه لبخند گشاد میدم تعجب میکنند وفکر میکنند دیونه ام اخه اونا که نمیدونند من از این همه حاظر جوابیت این قدر شادم که حاظرم همه شادی های اینده ام رو بدم ولی تو این زمان تو با این سن بمونی و همین جوری برام با اون صدای عروسکیت حرف بزنی وای که نمیدونی چه صدای با نمکی داری
فکر کنم بهترین قسمت مادر شدن وقتیه که میبینی نینی کوچولویی که تا دیروز فقط اِاِااِ میکرد الان برات چنان حاظر جوابه که تو توی جواب دادن بهش می مونی...
. همه حروف الفبای انگلیسی رو بلدی و اعداد رو هم فارسی وهم انگلیسی تا 10 میشماری و میخونی تازگی ها هم دارم سعی میکنم از 11 به بعد رو یاد بدم ولی تو قاطی میکنی و اشتباه میخونی مثلا به دوازده میگی یک و دو
خیلی راحت شماره پشت ماشین ها رو برامون میخونی
. خوندن ساعت رو هم یاد گرفتی و هر موقع بهت میگم ونداد ساعت چنده میری نگاه میکنی میگی عبرقه کوچوروهه روی مثلا 6 پس ساعت 6
تازگی ها هم یاد گرفتی تا بهت میگم وای ونداد ببین ساعت چنده و هنوز نخوابیدی میری نگاه ساعت میکنی و میگی وایییی 1 تد(شد)
. دیگه یاد گرفتی که روی سنگ توالت بشینی ولی به این شرط که همش شلنگ دست باشه و در دیوار رو اب پاشی کنی واین جوری میشه که دست شویی رفتنت یه دو ساعتی طول میکشه وتا میگی دیش دارم ما خودمون رو میزنیم به نفهمیدن
.هر موقع یه نوشته ای رو روی جلد یه چیزی میبینی میای میگی مامان چی نبشته؟ خیلی به خوندن علاقه داری فقط امیدوارم تا اخرش این طوری بمونی
. یکی از تفریحاتت این روز ها کشتن مورچه های بیچاره است وقتی هم که بهت میگم نکن با یه حالت غصه داری میگی موچه ها گناه دارن ؟ منم باید بگم اره وبعد شما دوباره شروع به کشتن مورچه ها میکنی
. تا یه کاری رو بهت میگم انجام بده حوصله انجام دادن نداری یا این که نمیخوای انجام بدی میگی : ونداد کسته( خسته ) است
. هر وقت میریم پیش نورا تا میرسیم بدو بدو میری بالای سر نورا ومیگی سرام نورا ونداد اومده پاتو چگد میکابی (ترجمه نوشت :سلام نورا ونداد اومده چقدر میخوابی)
.قبلا که کوچیک تر بودی دوست نداشتی عینک افتابی بزنی منم مجبور میشدم صور فلکی رو عمو عمه کنم بگم ببین عمو خورشید توی اسمون اگه عینک نزنی چشمات رو اوف میکنه دیگه جایی رو نمیبینی حالا هم نمیدونم از ترس عمو خورشید یا عادت کردی به عینک زدن حتی یه قدم هم بدون عینک راه نمیری تا میای بیرون میگی : مامان عینک ونداد کداست؟ عمو کوتید تو اسمونه!!!!!
.تا کامپیوتر روشن میشه هر جا باشی خودت رو میرسونی میگی: مامان تماره بزار (منظورت همون wordکه میخوای توش تایپ کنی)
. چند روز قبل عکس خودت رو روی دسک تاپ کامپیوتر عمه مریم دیدی اومدی میگی : مامان این عسک جیگره!!!!!
. کلمه های که دوتا سکون پشت سر هم دارند رو جا به جا تلفظ میکنی مثل:
x = اسک
عکس = عسک
قلب = قبل
کثیف = کفیث
. چند شب رفته بودیم پارک من زود تر از شما رسیدم ونشسته بودم تا شما بیاین تو راه که داشتید میومدید بابااز ونداد:
بابا: ونداد مامان کداست؟
ونداد:............
بابا: ونداد مامان کداست؟
ونداد:.................
بابا: مگه با شما نیستم؟
ونداد : اول درست صحبت کن تا بگم
. چند روز پیش کاور ماشین لباسشویی رو عوض کردم بهت میگم ونداد بیا ببین قشنگ شده اومدی هم چین قیافه متفکر گرفتی نگاش میکنی میگی : اره اوشگل شده شبیه قورقوری ( قورباغه ) شده اخه کاور ماشین سبز بود با گل های ریز سیاه
. تازگی ها هم هر وقت یمخوای از زیر غذا خوردن در بری میگی فقط برم نورا ببینم یا فقط برم با با ببینم منظورت اینه که که زود بر میگردم ولی رفتنت همانا وگول خوردن من همانا ونیومدن جنابعالی هم همانا.....
این عکس مال قبل از زایمان عمه مولوده رفته بودی روسری رو گذاشته بودی زیر بلوزت میگفتی این شتم عمه موروده
این جا رفته بودیم برای نورا طلا بگیریم تو هم از فرصت استفاده کردی رفته بودی تو پارک نزدیک به طلا فروشی هر کاری میکردیم نمیومدی داخل مغازه اخر سر به زور بردیمت طلا گرفتیم دوباره شما رو اوردیم پارک
این جا هم با باباجون ومامانی رفته بودیم بیرون موقع شام هر کاری کردم هیچی نخوردی غیر از نوشابه ولی تا دلت بخواد اب بازی کردی
اینم فیگور های جددت موقع عکس گرفتن معلوم نیست داری کجا رو نگاه میکنی
دوغ خریده بودیم ریختم توی ظرف اومدم برش دارم دیدم گریت رفت هوا که من دوک میکام هر کاری هم کردم توی لیوان نمیخوردی میگفتی توی کاسه
یه روز که رفته بودیم خونه مامان جون (مادربزرگ من) کلاه گیس داخل کمدشون بود برداشتی زدی سرت فیگور میگرفتی میگفتی عکس بگیر
این جا هم رفته بودیم قایق سواری که هیچ کدوم از عکس ها خوب در نیومد
ونداد و دوست جدیدش نیوشا کنار اب در حال اب بازی کردن
یعنی روزی نیست که بخوایم بریم بیرون و شما گریه نکنی برای این که میخوای کفش های ما رو بپوشی هر کاری هم که میکنم به هر روشی هم که گولت میزنم باز قبول نمیکنی و اینم یکی از همون روزا که ونداد در این نبرد پیروز شده
رستوران کنتاکی وادهای ونداد موقع عکس گرفتن
تازگی ها معتاد بازی کردن با گوشی بابا شدی چنانم بازی میکنی وفیگور میگیری که ادم فکر میکنه چند ساله حرفه ای داری این کار رو دنبال میکنی
اینم ادای جدید پسرک موقع خواب میگه باید لخت بخوابم هر چی هم که میگم مامان اخه سرما میخوری حرف گوش نمیده واقعا موندم با این یه الف بچه چه جوری باید رفتار کنم
هر چه دلم را خالی میکنم
باز پر میشود از تو ..!!!!
چه برکتی دارد
دوست داشتنت......
نفس های زندگی ما تا این لحظه 2 سال 6 ماه و 28 روز سن دارد
اخرین روزها ی تابستان 1392( 23 شهریور)...................