نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 108 (اب بازی در رود همیشه مهربان دز)

سلام دردونه شیرین زبونم   این روزا عجیب یه حس باهام همراه شده که بد دچار رخوتم کرده اصلا حوصله هیچ کاری رو ندارم وهمش خوابم میاد   شدید شدید هم دچار عذاب وجدان شدم برای اپ نکردن وبلاگت ، ولی خوب حس همراهم قوی تر و وصد البته پیروز تر شاید هم یکی از دلایلی که وبت رو اپ نمیکنم این فیگورای عجیبت موقع عکس گرفتن ،والله خودمم نمیدونم چمه؟   برات بگم از این روزا که اساسی بزرگ شدی و ورفتارات فوق العاده مردونه والبته که زبونت هم این وسط یه رشد اساسی کرده  وحسابی دراز شده وشیرین زبون     وخودت هم که حسابی وزنت پایین اومده  این روزا هر کی میگه ونداد چرا این قدر لاغر شده ؟در جواب بهش میگم :از گوشت ...
24 خرداد 1393

نامه 107 (پدر یعنی.....)

گاهی اوقات آدم نیاز دارد در آغوش مردی غرق شود، مردی که اگر کسی اذیتت کرد،قول دهد همه شان را میزند، مردی که ته ریش داشته باشد، و لبخندش فقط و فقط برای تو باشد، مردی که ساعت ها در آغوشش لم دهی بدون اینکه برود سر اصل مطلب، مردی که گریه هایت را گوش کند و در خود حل کند، مردی که تو را با دنیا عوض نکند،حتی اگر زشت ترین آدم روی زمین بودی......   پدر یعنی  هر چه باشد روزهایت سخت، "من هستم،" خیالت تخت.  سلامتی هم بابا ها  وپدر خوبم     23  اردیبهشت 1393   ...
24 ارديبهشت 1393
1519 10 10 ادامه مطلب

نامه106 ( 23 فروردین 1393 (تولد بابا علی رضا)

سلام پسر شیرینم   فکر کنم این روزا دچار نت زدگی شدم اصلا حس نوشتن ندارم خیلی عقب افتادم از پیگیری خاطراتت حتی حوصله عکس گرفتن هم ندارم  ​  این  روزا هممیگذره درست میشیم   23 فروردین تولد بابا علی رضا بود. کلی دنبال ایده در مغز مبارک جستجو کردم  ولی بی هیچ نتیجه. تا همون صبح 23 که رفته بودیم با هم بیرون، از کنار یه مغازه رد میشدیم که دیدم تازه داره بارش رو خالی میکنه، کلی کارتون دم در مغازه بود. رفتم بهش گفتم: ببخشید اقا میشه یه دونه از این کارتون ها رو ببرم؟ گفت: ببر خانم مشکلی نیست. بماند که چطوری تا خونه اوردیمش   همین که رسیدیم خونه کلی وسیله گذاشتم جلوی خودم وونداد. به و...
23 ارديبهشت 1393

نامه 104 (3 فروردین 1393 (لالی)

3 فروردین 1393 حرکت به سوی لالی ،استان خوزستان- شهرستان مسجد سلیمان. لالی یه جای اروم وساکت وسر سبز و فوق العاده با یه اسمون ابی،  که تا چشم کار میکرد گل بابونه و سبزه بود .نمیدونم توی هوا  عطر چه گلی پخش شده بود که این قدر همه رو سرمست وخوشحال میکرد واقعا که بهار خوزستان معرکه است .هیچ وقت حاضر نیستم  یه روز این هوای فوق العاده رو بزارم وتوی این فصل سال مسافرت برم ، در عوض این فصل تا دلت بخواد ما استان گردی داریم همه جا سبز وبکر ودست نخورده . البته اگه این مسافر های نوروزی جای تمیزی باقی بزارن   امسال بیشترین مسافرهای نوروزی مال استان خوزستان بود  من  وبابایی به شخصه همیشه مسافرت های دسته جمعی رو ...
15 ارديبهشت 1393

نامه 103 (عید امد وعید امد ......)

   سلام پسرم بالاخره بعد ازیه مدت طولانی  وقت کردم وبیام برات بنویسم. امسال عید مثل سال های قبل جایی نرفتیم، چون خوزستان به اندازه کافی قشنگ وسر سبز هست و هوای خوبی که کمتر وقتی میتونیم ازش استفاده کنیم .خلاصه این که امسال هم ترجیحا مثل پارسال موندیم خوزستان وحسابی از اب و هوا ومناظر بی نظیر لذت بردیم  وصد البته که کلی وقتمون با مهمونی ومهمونداری پر بود  وعجیب این که نرسیدیم  خیلی جاها عید دیدنی بریم  وتازه بعد از عید خیلی جاها رو رفتیم   واما بگم از پسرم که امسال براش با سالهای قبل خیلی فرق داشت واز عید وماهی وسبزه وصد البته سماق حسابی لذت برد  وتا روز ی که سال تحویل شد بال...
27 فروردين 1393

نامه 102 ( ❤تولد 3 سالگی عشق کوچولو❤)

  سلام عزیز دلم    نمیدونم از کجا شروع کنم اخه الان یک ماهی هست که هیچی ننوشتم نمیخوام بگم تنبلی نکردم  نه ولی واقعیتش مریضی های پشت سر هم تو  هیچ فرصتی برای اپ کردن بهم نداده والبته الان اخرای اسفنده وفصل خونه تکونی چقدر هم که من فعال فقط تونستم تا حالا دو تا اتاق رو تمیز کنم نمیدونم چرا اصلا حسش نیست الان دقیقا مدل همون شعر معروف ( زگهواره تا گور حسش نبود )شدم داشتم میگفتم از بعد از تولدت  تا همین الان مریضی،  این مریضی میره یکی دیگه میاد سراغت .وحشتناک لاغر شدی هر کی میبینتت میگه :این چرا این طوری شده ؟ خودم موندم که چرا این قدر بدنت ضعیف شده دارم تمام سعیم رو میکنم که افکار منفی رو به دلم راه ند...
29 اسفند 1392

نامه 103 (بوی عیدی .. بوی توت ... بوی کاغذ رنگی..)

  من از تمام اسمان یک باران را میخواهم ....  واز تمام زمین یک جاده را ،  واز تمام تو یک دست که در دست من قفل شده .....  تمام این چند سال واندی عمرم به کنار .  ..   من فقط ،  به اندازه همان   سه سالی که در کنار تو نفس کشیده ام  زندگی کرده ام !!!    یک بهار دیگر در راه است ... وما سه سال کنار تو بهاری زندگی کردیم  .چیزی به پایان زمستان پر از باران امسالمان نمانده چیزی به شروع یک بهار زیبا نمانده ،برایت ارزوی بهاری پر از شادی و  ولبخند دارم تو هم برایمان ارزوی دیدن بهاری، بهاری کنار هم بکن  ... امین ......
29 اسفند 1392

نامه99 (عکس اتلیه سه سالگی)

      از کدوم خاطره برگشتی به من که دوباره از تـــــو رویایی شدم   همه ی دنیا نمیدیدن من و   من کنـــــــــار تــــــــــــو تماشایی شدم.......... ..       سن پسرک : 2 سال و 11 ماه و 19 روز  بهمن 92         ...
29 اسفند 1392