نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 82 (دردونه شیرین زبونم )

 سلام قلب کوچولو خوبی مامان امیدوارم وقتی داری این مطالب رو میخونی خوب خوب باشی   نمیدونی چقدر طول کشید تا همین چند خط رو بنویسم فکر کنم یه دو هفته ای هست که دارم تلاش میکنم بنویسم ولی تا خودکار میگیرم دستم همه چی از ذهنم می پره اون وقت من میمونم و خودکار و یه صفحه سفید که همه همه فشاری که به مغزم میار م تا بنویسم به خودکار وارد میشه ونتیجه اش میشه یه کاغذ سوراخ ...!!!! دیگه دل به دریا زدم گفتم هر چی بادا باد بزار بنویسم اخه خسته شدم این قدر  مطلب ننوشته مونده رو دستم ...  دیگه کم کم داریم به پایان 30 ماهگیت نزدیک میشیم وای که باورم نمیشه این قدر بزرگ شدی ! یه پسر خوشکل و با مزه وشیرین زبون که با هر ...
7 مهر 1392

نامه 84 (برای تو ...! )

بگذار بگویم : آخر فهمیدم چه ربطی بهم داریم ! که پشت این همه فاصله تا این حد به من نزدیکی ... " تو ادامه ی وجود منی " دل من با تو آرام گرفت این نوشته های گاه و بی گاه قلب من است برای تشکر از تو که تمام کج خلقی هایم را تحمل کردی   و آخر هم با همان زنگ صدای همیشگی ... تسکینم دادی من نمی دانم چه شد یا از کجا پیدا شدی ! فقط خوب کردی  ادامه ی وجود من  شدی  . ...
31 شهريور 1392

نامه 81 (خداحافظ....)

سلام قلب کوچولو فکر کنم الان یه دو هفته ای هست که به وبلاگت یه سر نزدم .این روزها بسی سرمون شلوغه اخه نی نی عمه مورود (عمه مولود ) به دنیا اومد. به این دنیا  خوش اومدی نورا کوچولو  این مطلبی رو که میخوام امروز برات بنویسم مال قبل از 30 ماهگیت نفس :  از خیلی پیش تر ها وقتی که هنوز یک سالت بود تصمیم گرفتم کم کم از پوشک بگیرمت تا مجبور نشم طی یه عملیات انتحاری  هم تو رو هم خودم رو اذیت کنم .به خاطر همین اول  توی طول روز شروع کردم ودیگه مامی نشدی وجالبه که هیچ وقت با این که خیلی بچه بودی روی فرش جیش نکردی وخونه رو کثیف نکردی ووقتی که جیش داشتی میگفتی دیش و خیلی خوب خودت رو کنترل میکردی تا بیام سر پا...
8 شهريور 1392

نامه 80 ( به بهانه 30 امین ماه زندگیت )

عزیز دلم   ونداد قشنگم:  هر روز که میگذره بیشتر وبیشتر به این نتیجه میرسم که مادر بودن هیجان انگیز ترین کار دنیاست.  حس قشنگیه که تو هزار سخن و افسانه وفلسفه ومنطق نمیاد...  دست کشیدن تو موهای نرم و خوشبوی پسرت با هیچی تو دنیا  برابری نمیکنه وقابل مقایسه با هیچ لذتی توی دنیا نیست...  حتی اگه خواب هات نیمه تموم بمونه ... حتی اگه جیغ و گریه خونه رو پر کنه... و حتی اگه گاهی دلت برای خودت تنگ بشه...  حتی اگه  بعضی وقت ها دلت سکوت بخواد  و تنهایی  وتنها صدایی که اون لحظه میفهمی جیغ و صدای مامان کردن یه پسر کوچولو...  ولی این واقعیته که نبودنت حتی ...
29 مرداد 1392

نامه 79(سفر به شهر مشهد)

  نمیدونم اولین حسی که با دیدن این تصویر بهت دست میده چیه؟   گشتم به دیوار حریمت  جایی ننوشتند گناه کار نیاید...  السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا    سلام همه هستی من پسر قشنگم که داری به 30 ماهگیت نزدیک میشی  دیگه خیلی بزرگ شدی این قدر بزرگ که میتونی همه کارات رو خودت انجام بدی بدون اینکه به ما احتیاج داشته باشی...  عسل من این دومین باری بود که تو این دوسال  ونیم سنی که از خدا گرفتی میرفتی مشهد اخه نذر دارم که هر سال تو رو ببرم ولی اون دفعه هشت ماهه بودی و خیلی  راحت تر بود سفر کردن ولی این دفعه بزرگ شده بود ی دیگه مثل اون موقع قابل کنترل نبودی  و...
28 مرداد 1392

بدون عنوان

 مرسی از همه دوستای گلم که جویای احوالمون هستند باید بگم که ما اومدیم ولی ونداد بد جور سرما خورده واین چند وقت همش در گیر اونیم و خودتون هم که میدونید مسافرت وچمدون و تمیز کاری و ...     به زودی میایم با کلی عکس پس فعلا این گل رو داشته باشید تا بعد   ...
20 مرداد 1392

نامه 78 (باورم نیست...)

این روز ها دچار شده ام ... حس لطیفی است که سال هاست با ان  زندگی میکنم و به قول سهراب  دچار یعنی عاشق... مگر میشود وقتی غرق بوسه ام میکنی سرمست نشوم ؟!...  مگر میشود  با تو بازی کنم وغرق لذت نشوم ؟!...  مگر میشود تو باشی  وبا تو عشق ودوست داشتن وعشق ورزیدن را بیشتر یاد نگیرم و عاشق تر نشوم؟!... پس اگر میبینی حال این روز هایم عجیب است دچار شده ام این روز ها عجیب دوست دارم روز هایم را با تو بگذرانم...   ********************* پسرک دوست داشتنی 2 سال و 5 ماهه من این روز ها خیلی کارات جالب شده  بعضی وقت ها یه کارایی میکنی میمونم که چه جوری باید باهات رفتار کنم تازگی ها خیلی هم خودسر و حرف گوش...
7 مرداد 1392