نامه106 ( 23 فروردین 1393 (تولد بابا علی رضا)
سلام پسر شیرینم
فکر کنم این روزا دچار نت زدگی شدم اصلا حس نوشتن ندارم خیلی عقب افتادم از پیگیری خاطراتت حتی حوصله عکس گرفتن هم ندارم این روزا هممیگذره درست میشیم
23 فروردین تولد بابا علی رضا بود. کلی دنبال ایده در مغز مبارک جستجو کردم ولی بی هیچ نتیجه. تا همون صبح 23 که رفته بودیم با هم بیرون، از کنار یه مغازه رد میشدیم که دیدم تازه داره بارش رو خالی میکنه، کلی کارتون دم در مغازه بود. رفتم بهش گفتم: ببخشید اقا میشه یه دونه از این کارتون ها رو ببرم؟ گفت: ببر خانم مشکلی نیست. بماند که چطوری تا خونه اوردیمش همین که رسیدیم خونه کلی وسیله گذاشتم جلوی خودم وونداد. به ونداد گفتم :مامان این برای بابا است هر چی دوست داری روش بکش. پسرمم که اخر استعداد کلی شکلک های خوشکل روش کشید وکلی روی کارتون برای باباش لاو ترکوند بعد نزدیکای اومدن علی رضا ونداد رو با دسته گل فرستادم توی کارتون، بهش گفتم: جم نخور تا بابا در کارتون رو باز کنه اونوقت تو از کارتون بپر بیرون وبهش بگو تولدت مبارک، کلی هم با هم تمرین کردیم وتکرار. گذشت تا علی رضا اومد وقتی کارتون به اون بزرگی رو دید وسط خونه گفت این چیه؟ گفتم: خودت باز کن میبینی اما.......
همین که در کارتون رو باز کرد ونداد بدون هیچ تکونی همین جور بر وبر ما رو نگاه میکرد هر چی گفتم: ونداد ،مامان بپر اصلا،، فقط یه لبخند موذیانه تحویلم داد. گفتم :ونداد قرار بود چی بگی ؟دوباره از اون لبخندا که ادم رو یاد شکلک یاهو میاندازه دقیقا توی اون لحظه قیافه ونداد
قیافه من
قیافه علی رضا
این شد که به این نتیجه رسیدم که سوپرایز کردن با بچه یه کار کلا از ریشه باطل است. این هم نتیجه اخلاقی ماجرا بود. حالا خوب قبلش چند تا عکس انداخته بودم وگرنه که دیگه هیچی
اینم همون جعبه دست دوز مامان وپسر دوز
اینم دایناسور و سوسکی که پسرم روی جعبه کشیده فقط موندم ربطش به تولد دقیقا چیه
یه وقت گول نخورید اینا همش قبل از اومدن علی رضا است
مراسم کیک بری پدر وپسر
خدایا خالی از تقصیر نیستم
اما میخواهم
از این که مرا در هر حالی دوست داری تشکر کنم