نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 104 (3 فروردین 1393 (لالی)

1393/2/15 2:52
نویسنده : مامان بهاره
422 بازدید
اشتراک گذاری

3 فروردین 1393 حرکت به سوی لالی ،استان خوزستان- شهرستان مسجد سلیمان.

لالی یه جای اروم وساکت وسر سبز و فوق العاده با یه اسمون ابی،  که تا چشم کار میکرد گل بابونه و سبزه بود .نمیدونم توی هوا  عطر چه گلی پخش شده بود که این قدر همه رو سرمست وخوشحال میکرد واقعا که بهار خوزستان معرکه است .هیچ وقت حاضر نیستم  یه روز این هوای فوق العاده رو بزارم وتوی این فصل سال مسافرت برم ، در عوض این فصل تا دلت بخواد ما استان گردی داریم همه جا سبز وبکر ودست نخورده . البته اگه این مسافر های نوروزی جای تمیزی باقی بزارنشاکی  امسال بیشترین مسافرهای نوروزی مال استان خوزستان بود خسته

من  وبابایی به شخصه همیشه مسافرت های دسته جمعی رو ترجیح میدیم  البته بعضی از مسافرت ها باید خانوادگی باشه ( من وتو بابا)چشمک. به خاطر همین امسال با مادر جون وپدرجون وعمه ها رفتیم به سمت لالی و تو هم واقعا لذت بردی هم این که مریم جون بود وهم این که کلی حیوون دیدیوخاک بازی واب بازی کردی .

  البته تمام مسیر رفت رو خواب بودی تا وقتی که به دریاچه سد رسیدیمبغل این جا هم تازه از خواب بیدار شدی هنوز چشات رو باز نکردی دوربین رو دیدی ومیخوای فیلمات رو نگاه کنیدلخور

 

  من عکاسی رو خیلی دوست دارم وهمیشه سعی میکنم از همه چیز عکس بگیرم ولی بعضی وقت ها نمیشه تمام زیبای های یه منظره رو توی قاب دوربین نشون دادغمگین دریاچه سد هم یکی از اون جاهایی که خیلی ناراحتم که نتونستم همه زیباییش رو نشون بدم  ولی به جرات میگم یکی از قشنگترین منظره ای عمرم رو دیدمبغل

 

 اینم از داهات موقع عکس گرفتن دیگه نمیتونم یه عکس درست حسابی ازت بگیرمغمگین

 

این جا هم یه کرم خاکی دیدی واصرار داشتی با چوب بیچاره رو ناز کنیخندونک اخرش که کرم خسته شد ودید ولش نمیکنی خودش رو گرد کرد وتو با تعجب گفتی: مامان این چرا میگو شد؟خندونک

 

 ودباره ادا دلخورکچلگیج

 

دلم نیومد منظره گل های بابونه رو برات نزارممحبت

 تمام مدت این پ. ا.س. ت. و. ر. ه. ا. دستت بود ویه لحظه ازت جدا نشدخطا

اینم نورا فسقلی 7 ماههآرام

 

این جا  وقتی که گاو ها رو دیدی با سرعت رفتی سمتشون ومیگفتی مامااااااااااااااننننننننن بیاااااااا گاوبغل

 این جا هم میخواستی به گاوای بیچاره کُِِنار بدی  بخورندسکوت

این عکس یه دونه کنار که اصرار داشتی باهاش عکس بندازیخندونک

 

 واینم مسافرت ا روزه به مقصد لالی که خیلی بهت خوش گذشت وفکر میکنی رفتیم جنگل تا تلویزیون عکس یه گاو رو نشون میده میگی: مثل گاوای جنگل که دیدیمخندونک

 

 وچه خوب میگوید سهراب:

 وخدایی که در این نزدیکی است 

لای این شب بو ها، پای ان کاج بلند

روی اگاهی اب ، روی قانون گیاه.....

 وتو از همه به او نزدیک تری ای کودک من ،

همه دلخوشی من ان لبخند بر روی لبان اوست....

وتو ای خدای من ان را  از اودریغ مکنفرشته

پسندها (1)

نظرات (5)

زهرا
15 اردیبهشت 93 6:34
من لالی نرفتم اما ازعکسامعلومه که خیلی جای قشنگیه خوشحالم روز به یادموندی رادرکنارهم داشتید فدای اداهات بشم خاله بوسسسسسس
مامان الهام
15 اردیبهشت 93 12:32
عزیزم همیشه خوش و شاد باشی عکسهاتون خیلی خوشگل بود
پرهام ,مامانش
17 اردیبهشت 93 23:35
مامان آیسو وآیسا
21 اردیبهشت 93 13:33
همیشه به گردش وسفر دوستم عالی بود عکسها چه جای زیبا وخوش اب وهوایی
arnika
27 تیر 93 17:53
چقدر زیباااااا