نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 108 (اب بازی در رود همیشه مهربان دز)

1393/3/24 1:26
نویسنده : مامان بهاره
739 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه شیرین زبونمبغل

 این روزا عجیب یه حس باهام همراه شده که بد دچار رخوتم کرده اصلا حوصله هیچ کاری رو ندارم وهمش خوابم میاد شدیدخواب آلودشدید هم دچار عذاب وجدان شدم برای اپ نکردن وبلاگت ، ولی خوب حس همراهم قوی تر و وصد البته پیروز ترخجالتشاید هم یکی از دلایلی که وبت رو اپ نمیکنم این فیگورای عجیبت موقع عکس گرفتن ،والله خودمم نمیدونم چمه؟متفکر

 برات بگم از این روزا که اساسی بزرگ شدی و ورفتارات فوق العاده مردونه والبته که زبونت هم این وسط یه رشد اساسی کرده  وحسابی دراز شده وشیرین زبون بوس وخودت هم که حسابی وزنت پایین اومده غمگین این روزا هر کی میگه ونداد چرا این قدر لاغر شده ؟در جواب بهش میگم :از گوشت تنش رفته به زبونش اضافه شدهزبان

 ولی خوب واقعیتش اینه که نمیدونم چرا این قدر لاغر شدی ؟ صدک وزنیت رسیده به زیر 50خطا. خوردنت هم بد نیست ولی عجیبه که اصلا وزن اضافه نمیکنی   وقتی هم به دکتر میگم بهم میگه: این قدر الکی حرص نخور ژنش این جوریه  درسخوانروزانه حداقل یه بستنی و یه لیوان اب هویج بستنی رو میخوری وفقط هم شیر گاو میش بهت میدم ، از برنامه روزانت خامه وکره که اصلا حذف نمیشه ولی با این حال همچنان ضعیف ولاغری  بیشتر سختیش اینه که  یه بچه تپل با صدک وزنی بالای 90 رسیده به این وزن سکوت در کل که رشد قدیت عالیه ولی رشد وزنیت افتضاح .  به قول عمو ابوالفضل ونداد این روزا شده چهار تا استخون که روشون یه پوست کشیدن  خندونک

 اما ..............

 جمعه هفته قبل تصمیم گرفتیم که بریم رودخونه و اب بازی کنیم به عمه مولود ونورا هم گفتیم  که اونا هم قبول کردن باهامون بیان. این شد که بار وبندیلمون رو جمع کردیم راه افتادیم سمت دزفول، البته این وسط هر چی گیرت میومد به بارمون اضافه میکردی از شورت گرفته تا اسباب بازیهیپنوتیزم  که کلی هم اصرار داشتی حتما پیگو رو هم با خودمون ببریم .بعد از کلی التماس وخواهش وقتی داشتیم فکر میکردیم که  منصرف شدی از اوردن پیگو ،یهویی اعلام کردی حالا که پیگو نمیاد خوب کامیونم رو ببریمخندونک

 روز خوبی بود. پر از هیجان والبته سنگ بازی که جز لاینفک بازی های تو در هر مکانی هست که دیگه رودخونه جای خودش رو داره پر از سنگ های تمیز ورنگا وارنگخندونک

 البته خوبی اش این بود که خیلی خلوت بود وتو تا تونستی بازی کردی ولذت بردی. اخرش هم بعد از کلی اب بازی دیگه ساعت 7:30بود که از زور سرما قبول کردی بیای بیرون، ولی بعدش بهونه پارک رو گرفتی ما هم یه پارک همون نزدیکی ها بود که بردیمت، ولی وقتی سرسرهاش رو دیدی موندی با تعجب نگاشون کردی و گفتی :من از این سرسر ها نمیخوام اینا  مال بچه کوچولو هاست من از اون سرسره تام وجری ها میخوام البته منظورت پارک بادی بود که خوب حق داری اونا از بس سرسرهای بلندی دارند این سرسره ها به نظرت کوچولو میومدند.   ولی خودمونیم ها پسری بد جور عاشق بلندی وهیجانیخطا واین  من واز اینده ات میترسونه کاش یکم کمتر هیجانی باشیترسو

حالا بریم سراغ عکس ها:

نمیدونم این وسط چه اصراری داشتی با این بیل اب بریزی توی کامیون خندههر چی خودت  تلاش کردی نشد  از نیروی کمکی استفاده کردیزیبا

 

 

اینم همون اداهای عجیبت موقع عکس انداختن ای که چقدر اولش حرص میخورم بعدش مزنم به فاز بیخیالی هی میخندم  چون میدونم اگه نخندم حتما دیونه میشمخندونک

ا

 

این  جا هم که اول دمپاییت رو اب برد بابا دوید دنبال دمپاییت تو هم  از بس ترسیدی افتادی توی اپ. اب هم که جریانش شدید بود هر کاری میکردی نمیتونستی به راحتی بلند شی،  وقتی هم که بلند شدی  کلی غر زدی  به  علی رضای بیچاره که چرا رفته وتو رو تنها گذاشتهزیبا.(البته من هستم ها ولی این قدر به افتادنت توی اب خندیدم که یادم رفت کمکت کنمخندونک)

 

ن

 ودر اخر................

 

 

خدایا ....

 کمی بیا جلوتر...!

 میخواهم در گوشت چیزی بگویم ،،

این یک اعتراف است .....

من بی او .....!

 یک لحظه هم دوام نمیاورم  .............

 

 

خرداد 1393..............

سن پسرک 3 سال 3 ماه

پسندها (11)

نظرات (13)

مامان فتانه
24 خرداد 93 11:11
عزیزم همیشه به تفریح و شادی ...عزیزم چه جای قشنگی رفتین...عجب اب بازی ....حسابی پسری مزه کرد بهش
مامان بهار
24 خرداد 93 15:14
janam gol pesar.bah bah che rodkhoneii.to in garma mchasbe.bahare jon mehrnegaram haminjori,zaiif bi joo n
مامان الهام
24 خرداد 93 16:57
ای جووونم عزیزم چه کیفی کرده این گل پسر الهی همیشه شاد باشی
زری مامان مهدیار و صدرا
25 خرداد 93 11:18
چه عجب بهاره خانوم گل دلمون براتون تنگ شده بود
زری مامان مهدیار و صدرا
25 خرداد 93 11:20
ونداد جونممممممممم
مامان آراد
28 خرداد 93 23:19
ای جون دلم ...معلومه حسابی خوش گذشته هاااااااااااا همیشه به گردش و شادی
منا (مامان کورش )
29 خرداد 93 17:47
سلام عزیزم همیشه ب گردش باشید چه وبلاگ زیبایی همینطور گل پسرت خیلی زیبا وخوشمل هستش خدا حفظش کن
مامان آناهیتا
29 خرداد 93 23:48
ای جونم دلم برات تنگ شده بود عزیزم چقدر خوش گذشته بهت اب بازی
مامان بردیا
31 خرداد 93 18:18
سلام.با پست تولد به روزیم.خوشحال میشیم تشریف بیارید
مامانی کسرا
1 تیر 93 23:48
ای جااانم همیشه به گردش بهاره خانم،عب نداره خاصیت فصل بهاره این بیحالی میگذره همیشه خوب و خوش باشید
رها مامان راستین
16 تیر 93 11:28
وای چه ماشین خوشگلی
دایی ارسلان
22 تیر 93 20:41
عالی بود gggggggggggggggggggggggggoooooooooooooooooooooooooooodddddddddddddddddd
arnika
27 تیر 93 17:47
چه پسری! چه آب بازی باحالی خوبه که از آب نمی ترسه حتی توی رودخونه آرنیکای من اگه یه بار اینطوری بیفته دیگه اون تو نمی مونه زود میاد بیرون می گه بسه دیگه بریم خونه ماشالله به جونش باشه زیاد هم غصه لاغریش رو نخور من غصه قد آرنیکا رو می خورم شما هم لاغری خلاصه همگی دور هم یه گروه دلواپسان واسه خودمون تشکیل دادیم