نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

دوستای پسرک تو خونه جدید

سلام عسلی 4 ساله مامان پسر قشنگم این روزا که به اومدن خواهری نزدیکتر میشیم  کارامون چند برابر شده ودیگه مثل اول وقت نمیکنم برات مطلب بزارم  و.صد البته دلایل ودلمشغولی هام صد برابر شده .نصفش تنبلی ،نصفش  دویدن دنبال شما وخرده فرمایشات جنابعالی، ونصفش فکرکردن به روزایی که پیش رو داریم و ونمیدونم چی میشه  و  بقیش هم فکرکردن به اتاق عمل .... خلاصه اینکه کلی مطلب جا مونده هست که باید بگم وحوصلم نمیاد . از دخترک خوشکلم هم که هیچی ننوشتم همش با عذاب وجدان دست به گریبونم   ولی خواستم برات از روزایی که با اومدن به این خونه جدید برات عوض شده بگم . روزایی که داری میگذرونی ومن خوشحال از اینکه کلی هم بازی پیدا کر...
18 فروردين 1394

3 سال و 11 ماه و11 روز....

دفتر و خودکار خود را برداشته ام و میخواهم چند خطی از   تو  بنویسم تویی که در روز خورشید و در شب ماه و ستاره ی منی ... تویی که مانند پرنده بال پرواز کردن به من دادی و مرا از قفس تنهاییم رها کردی حال که تو را در کنارم میبینم، حس بی انتها بودن میکنم حس پرواز در اوج آسمان ها را میکنم، با تو هر روزم زیباتر از روز گذشته است با تو گذر هر فصل برایم شیرین است مخصوصا فصل پاییز ... اگر تو نباشی در کنارم عقربه های ساعت برایم نمیچرخد، اگر هم بچرخد هر ثانیه اش برایم یک عمر میگذرد ... مرا دیوانه کرده هر لحظه بودن با تو، دیوانه شدم، دیوانه ی ...
6 بهمن 1393

پسرک 3 سال و10 ماه ودخترک 5 ماه 3 روزه

سلام به گل های خوشگلم که هر روز از روز قبل برام عزیز تر میشن  نمیدونم حس این روزام چیه ، سر یه دو راهی بزرگم .از یه طرف عاشق نینی شدم از یه طرف اصلا باهاش حرف نمیزنم .همش نگرانم ونداد ناراحت نشه .دوست ندارم هیچ کس به نینی توجه کنه ، دوست ندارم هیچ کس براش چیزی بخره ، هنوز براش یه دونه لباس هم نگرفتم  . تمام طول روز رو دارم قربون صدقه ونداد میرم وهمش بوسش میکنم تا حدی که احساس میکنم یکم لوسش کردم ولی دوست دارم از الان بهش محبتم رو نشون بدم که وقتی نینی گولو به دنیا میاد  بچه ام یه وقت کمبود محبت نداشته باشه .احساس میکنم خل شدم . میدونم دارم زیاده روی میکنم ولی دست خودم نیست. خنده دارِ حتی بعضی وقت ها میشینم از نینی معذ...
16 دی 1393

یه روز بد :(

سلام پسری شیرینم    میدونی مامان بعضی روزا توی زندگی ادم ها هست که همون صبح که خواب بیدار میشی حس میکنی امروز مثل همیشه نیست، یه جای کار داره میلنگه. اصلا اون انرژی همیشه رو نداری  ، دوست داری بخوابی و امروز رو از فرداش شروع کنی . وقتی بدتر میشه که با پایان روز میفهمی امروز اصلا روز خوش شانسی نبوده ووبد ترش این میشه که  میبینی اون روز بد نصیبت عزیز دلت میشه و کوچولوی نازنیت از اول صبح داره بد شانسی میاره  اره مهر امسال از اون مهرایی بود که حتی دلم نخواست توی خاطراتت ثبتش کنم ولی دیدم  این خاطراتتِ . چه خوب وچه بد برات مینویسم تا بدونی که  مامان با غصه هات غصه خورده وبا خوشحالیت شاد وبوده ولی تو...
10 آذر 1393

اولین تجربه اجرای روی سن عسل کوچولوی من:)

 سلام عزیزم این مطلب هم مثل همه مطالب با یکم تاخیر نوشته شد خودت که دلیلش رو میدونی ببخش من   برای اولین بار از طرف زبانکده قرار شد همه گرو های سنی زیر 10 سال برای کسب اعتماد به نفس بیشتر و همین طور نشون دادن توانایی های مربی ها  ،بچه ها شعر های انگلیسی رو برامون جلوی همه خانواده ها  توی سالن اجرا کنند  .قرار شد که برنامه ساعت 4 باشه و چون بابا کار داشت نمیتونست باهامون بیاد ومن وتو تنها رفتیم چون گفتند به پدر بزرگ ومادربزرگ ها  کارت دعوت نمیدیم  برای این که سالن کوچیک وخیلی شلوغ میشه    از اون جا هم که همه خانواده  خودشون رو اماده کرده بودند که قبل از ما اون جا باشند بعد از شنید...
7 آبان 1393