نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

نامه 93 (یلدا 92)

 پسر زیبای زمستانی من... پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد. عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری ♥    اینم یه عکس از ونداد در یلدای 91   پ.ن - نمیدونم چرا هیچ وقت قسمت نمیشه از شب یلدا عکس بندازم به همین دلیل مجبورم عکس پارسال رو بزارم که اونم من نگرفتم عمه مریم ازت گرفته   ...
15 دی 1392

نامه 92 (اگه تو نخندی:(

حال این روزام اصلا تعریفی نیست یه ده روزی هست که درگیر مریضی هستیم تا چند روز پیش تو بودی بعد نوبت من شد والان هم بابا سخت مریضه.  میخواستم از همین جا ازتون تشکر کنم ای ویروس جان که لطف کردی وتشریف اوردی خونمون و یه ده روزی رو میزبان شما بودیم و یه چند تا امپول سه نفری به لطف قدوم شما نوش جون کردیم وبه گرمی ازتون پذیرایی کردیم ولی لطف کن تشریف ببر دیگه مهمون نوازی بسه بابا برو خونتون  از جمعه دوهفته پیش که داشتی با عمو ابولفضل بازی میکردید وحسابی کشتی میگرفتید یه دفعه دیدم عمو اوردت با لبا ولپای قرمز وگفت: بهاره نمیدونم چرا ونداد یه دفعه این قدر داغ شد وقتی دست زدم به بدنت از حرارت بدنت شوکه شدم اون قدر که علی رضای بیچار...
15 دی 1392

دلخوشی ها کم نیست 6....

مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آن ها را ببخش .     اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش .     اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش .     اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش .     آنچه را در طول سالیان بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش .     اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش .     نیکی های درونت را فراموش می کنند، ...
19 آذر 1392

نامه 91 ( دنیای کوچک من وپسرم یک ساله شدنت مبارک)

  الان  10 روز از 6 اذر میگذره ومن بعد از چند روز تاخیر که دلیلش رو توی پست بعد  برات میگم تونستم این مطلب رو برات  بزارم.  راستش رو بخوای  اون وقت که شروع به نوشتن کردم  اصلا فکرش رو نمیکردم این قدر نوشتن از تو برام  لذت بخش بشه که هر جایی  وتوی هر لحظه ای دنبال این   باشم که از اون لحظه برات یه خاطره بسازم .  فکر نمیکردم وارد دنیایی بشم که پر از  حس های خوبه، پر از با تو بودن در عین حالی که اون لحظه رو پشت سر گذاشتم ولی نوشتنش باعث میشه که دوباره و دوباره خاطره اش برام زنده بشه ولذت ببرم .  فکر نمیکردم وارد یه دنیایی میشم که بیرون اومدن ازش  سخته  وهمه ...
19 آذر 1392

نامه 88( روزهای ابانی ما این گونه گذشت)

    سلام قلب کوچولو  این روزها همش تو رو توی خونه این جوری صدا میکنیم قلب کوچولو عشق کوچولو نفس کوچولو  ماهی کوچولو جیگر طلا ...  تا جایی که بالاخره اعتراضت در میاد که میگی   چگد بگم من و درست تدا کنید من اسمم ونداد  عروسکم دیشب اولین بارون پاییزی بالاخره به زمین چکید مرسی خدای مهربونم بابت ابن هدیه قشنگ وپاکت   برات بگم از این چند وقت  که خونه نبودیم ورفته بودیم خونه مامانی وباباجون وتو هم یه جای حیاط دار پیدا کرده بودی وحسابی اتیش میسوزوندی  توی طول روز فقط موقع خواب ظهر خونه بودی وخواب شب. بقیش هم که دیگه با باباجون بی چاره همش توی حیاط و کوچه میگذروندی  حتی بع...
17 آبان 1392