اولین تجربه اجرای روی سن عسل کوچولوی من:)
سلام عزیزم این مطلب هم مثل همه مطالب با یکم تاخیر نوشته شد خودت که دلیلش رو میدونی ببخش من
برای اولین بار از طرف زبانکده قرار شد همه گرو های سنی زیر 10 سال برای کسب اعتماد به نفس بیشتر و همین طور نشون دادن توانایی های مربی ها ،بچه ها شعر های انگلیسی رو برامون جلوی همه خانواده ها توی سالن اجرا کنند .قرار شد که برنامه ساعت 4 باشه و چون بابا کار داشت نمیتونست باهامون بیاد ومن وتو تنها رفتیم چون گفتند به پدر بزرگ ومادربزرگ ها کارت دعوت نمیدیم برای این که سالن کوچیک وخیلی شلوغ میشه
از اون جا هم که همه خانواده خودشون رو اماده کرده بودند که قبل از ما اون جا باشند بعد از شنیدن خبر کلی افسردگی گرفتند وتا چند وقت با من مثلا قهر بودند یکی نیست بگه مگه من مدیر برنامه ام والا......
خلاصه بعد از این که ازم قول گرفتند که هم دوربین ببرم هم از لحظه به لحظه اش فیلم برداری کنم مونده بودم زیر بار این همه کار همزمان چه کار کنم که خدا بابا رو برامون رسوند واین شد که فیلم برداری یه عهده بابا افتاد ومنم نقش عکاس ، مسئول اروم نگه داشتن شما ، مسئول بردن شما تا سر سن ، و مسئول خورد وخوراک و... مدیونی فکر کنی شوخی میکنم اخه اون ساعت وقت خوابت بود هم نق نق میکردی ،هم وقتی که از وقت خوابت بگذره دچار بیش فعالی میشی وکنترلت سخت میشه وهم گرسنه ات شده بود ودائم خوراکی میخواستی وهم برای اولین بار یه هم چین جمعیتی رو دیده بودی وهر کاری میکردم روی سن نمیرفتی ومجبور شدم بغلت کنم بزارمت روی سن .فکر کن جلوی اون همه ادم من تنها مادری بودم که داشتم بچه به بغل میرفتم روی سن وبعد تازه شغل شریف فیلم برداری و عکاس باشی هم به عهده ام میافتاد چی میشد
خلاصه این که با این که باورم نمیشد ولی برنامه به خوبی اجرا شد وتو هم خیلی بامزه شعر میخوندی و حرکات موزون داشتی
ونداد با تیچر دوست داشتنی اش خانم نادری
ونداد در حال خوردن اب البالو
در صف انتظار برای رفتن روی سن
اولش با شک داشتی جمعیت رو نگاه میکردی ولی به موقع به خودت اومدی وبرنامه رو اجرا کردی وخیلی بامزه میرقصیدی ومیپریدی
ونداد خسته از اجرای برنامه ودرحال چرت زدن
واما مثل همیشه ......
من برای رسیدن به ارامش
تنها
به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد.....
سن پسرک در این پست 3 سال و 6 ماه
شهریور 1393