دوستای پسرک تو خونه جدید
سلام عسلی 4 ساله مامان
پسر قشنگم این روزا که به اومدن خواهری نزدیکتر میشیم کارامون چند برابر شده ودیگه مثل اول وقت نمیکنم برات مطلب بزارم و.صد البته دلایل ودلمشغولی هام صد برابر شده .نصفش تنبلی ،نصفش دویدن دنبال شما وخرده فرمایشات جنابعالی، ونصفش فکرکردن به روزایی که پیش رو داریم و ونمیدونم چی میشه و بقیش هم فکرکردن به اتاق عمل.... خلاصه اینکه کلی مطلب جا مونده هست که باید بگم وحوصلم نمیاد . از دخترک خوشکلم هم که هیچی ننوشتم همش با عذاب وجدان دست به گریبونم
ولی خواستم برات از روزایی که با اومدن به این خونه جدید برات عوض شده بگم . روزایی که داری میگذرونی ومن خوشحال از اینکه کلی هم بازی پیدا کردی تا باهاشون سرگرم باشی و از صبح تا شب مشغول بازی هستی وکمتر به من کار داری وصد البته فضول تر بشی وخرابکار تر ،که این هم خیلی طبیعیه ،به خاطر این که وقتی سه تا پسر دست به دست هم میدن دقیقا میتونند توی یک ثانیه خونه رو بترکونند ومن مدام باید حواسم بهتون باشه که یه وقت چیزی روخراب نکنید . اره سه تا پسر شیطون والبته دوست داشتنی توی این ساختمون هست که برنامه روزانشون از این قرار :
هرکی زود تر پا شد صبحانه میخوره ومیره زنگ خونه اون دوتای دیگه رومیزنه و بازی شروع میشه .نیم ساعت اول بازی ،ده دقیقه کتک کاری ،دوباره بازی، بعد دوباره کتک کاری وده دقیقه قهر هر کس میره خونشون ودر ومحکم روی هم دیگه میبندن ودوباره چند دقیقه بعد بازی از سر گرفته میشه وهر نیم ساعت مکان بازی از اینخونه به اونخونه دایم در حال عوض شدنه تا یه وقت خدای نکرده نکنه یه اسباب بازی توی خونه کسی دست نخورده باقی بمونه تا موقع ناهار دوباره همه بر میگردن سر خونه زندگیشون تا ساعت 5 دوباره بازی از نو شروع میشه اینجوریاس که ما مامانای بیچاره باید دائم حواسمون بهتون باشه که نزنید بلایی سر خودتون بیارید این شما واینهم سه خرابکار ساختمون
معرف حضور به ترتیب : از عقب اقای نیکان 3 سال و 11ماهه -ونداد- ارین 4 ساله
البته این قیافه های جذاب فقط به خاطر اینه که تازه از خواب پاشدن هنوز جون ندارن فکرکنید جون بگیرن چی میشن
واین عکس دقیقا در بعد از ظهر همون صبحی که گفتم گرفته شده تفاوت رو نگاه کنید لباس ها سه بار عوض شده عرق از سرو صورتشون میریزه ودارن از دست میرن به خاطر خستگی ،ولی از رونمیرن
واما از دخترم بگم توی این روزا که دلم میخواد زودتر بغلش کنم و دلم تاب ندیدنش رو بیشتر از این نداره ولی باید صبر کنه چون هنوز براش نه اسم انتخاب کردم ،نه چیزی خریدم تاریخ زایمان هم قرار شده بعد از عید که رفتم دکتر برام مشخص بشه ولی احتمال خیلی زیاد وسطای اردیبهشت میشه هم خوشحالم برای رسیدن به اون روز وهم دل نگران خدایا مثل همیشه خودت قدرت بده
دستانم شاید به نوشتن نمیرود اما دلم !
این کلمات به هم دوخته شده کجا ....
احساسات من کجا....
این بار
مرا نخوانده بفهم....