یه روز بد :(
سلام پسری شیرینم
میدونی مامان بعضی روزا توی زندگی ادم ها هست که همون صبح که خواب بیدار میشی حس میکنی امروز مثل همیشه نیست، یه جای کار داره میلنگه. اصلا اون انرژی همیشه رو نداری ، دوست داری بخوابی و امروز رو از فرداش شروع کنی . وقتی بدتر میشه که با پایان روز میفهمی امروز اصلا روز خوش شانسی نبوده ووبد ترش این میشه که میبینی اون روز بد نصیبت عزیز دلت میشه و کوچولوی نازنیت از اول صبح داره بد شانسی میاره
اره مهر امسال از اون مهرایی بود که حتی دلم نخواست توی خاطراتت ثبتش کنم ولی دیدم این خاطراتتِ . چه خوب وچه بد برات مینویسم تا بدونی که مامان با غصه هات غصه خورده وبا خوشحالیت شاد وبوده ولی توی هر شرایطی فقط ازخدا میخوام که تنت وروحت سالم باشه عزیزم .
اون روز مثل هر روز صبح که از خواب بیدار شدی وصبحانه خوردی داشتی بازی میکردی ومن هم داشتم ناهار درست میکردم تا بخوری وبا هم دیگه بریم مهد. ساعت 11:30 دقیقه بود که دیدم صدای گریت داره میاد دویدم ببینم چی شده ، که دیدم دهنت پر از خونِ .شک شده داشتم نگات میکردم .نمیدونستم چه اتفاقی افتاده ،فقط چنگال رو میدیدم که توی دستت وداری گریه میکنی با هزار تا ترس ولرز بغلت کردم ونازت میکردم نگات کردم دیدم لبت پاره شده ویه نفس بلند کشیدم ودستمال اوردم ودهنت رو پاک کردم ولی دیدم هنوز خون ریزی ادامه داره .ترسیدم ودهنت رو با هزار مکافات باز کردم ودیدم دو تا دندون جلوییت داره ازشون خون میاد .* توی اون لحظه فقط تنها ارزویی که داشتم این بود که کاش بابا باشه وبه دندونات دست بزنه اخه جرات نداشتم دست بزنم وببینم شکستن .هر جوری بود دست زدم ودیم دوتا دندونت لقِ.
نمیدونی چه حسی داشتم دوست داشتم بشینم وزار زار گریه کنم . مدام میگفتم خدایا همش الکی با هر بدبختی بود اماده ات کردم وبردم دندون پزشک وقتی رفتیم توی مطب ،گفت :الان نمیشه کاری کرد برید تا عصر بیاید که یه کم دندون خودش رو گرفته باشه .
رفتیم خونه مادرجون وپدرجون ووظهر اون جا موندیم تاعصر که با بابا بریم مطب .عصر هم که رفتیم گفت تا یه هفته صبر کنید ببینید دندون خودش رو میگیره یا نه ،چون معمولا توی بچه ها به شرطی که ریشه نشکسته باشه دندون با لثه گرفته میشه. فقط باهاش چیزی گاز نزنه تا هفته بعد . خلاصه دوباره بعد از مطب برگشتیم خونه مادرجون .
نزدیک های غروب مادرجون برای این که روحیه ات عوض شه بهت گفت :ونداد بریم دوچرخه سواری ( اخه دوچرخه ات رو گذاشتیم خونه مادرجون تا هر قت که میری اون جا توی حیاط بازی کنی) اماده شدی وبا مادر جون رفتی توی کوچه تا با دوچرخه بازی کنی *.
بعد از ده دقیقه دیم که یه نفر با صدای بلند داره
گریه میکنه .خوب که گوش کردم دیدم ونداد وداره از درد داد میزنه وگریه میکنه . من وبابا نمیدونی چه جوری پریدیم توی حیاط .دیدم عمو بغلت کرده وداره میارتت داخل .با تعجب داشتم نگاش میکردم ومیگفتم چی شده پس مامانت ؟که گفت :ونداد از روی دوچرخه افتاده داخل جوب ومامان هم سر کوچه حالش به هم خورده همون جا بردمت حمام وتمیزت کردم ودیدم روی دند ه ات یه زخم بزرگ سر تاسریه . نمیدونی چه حالی شدم دلم میخواست بمیرم تو گریه میکردی ومنم باهات گریه میکردم وقتی عمو مادرجون رو اورد گفت :نترسید چیزی نشده ،اومده با دوچرخه بپیچه که با صورت خورده لبه جوب وبدنش هم به لبه جوب خورده وزخم شده .فقط مادر جون بیچاره وقتی این صحنه رو دیده این قدر ترسیده بود که همون جا از حال رفته .فکر کرده بوده بلایی سر صورتت اومده خلاصه اینکه خدا خیلی بهت رحم کرد بینی ات نشکسته بود.
هفته بعد هم وقتی برای عکس دندونت رفتیم گفت که یکیشون ریشش شکسته وباید کشیده بشه واون یکی ضربه خورده وجا به جا شده وباید خیلی مواظبت کنید ازش تا وقتی که بیفته . خلاصه این که الان نزدیک یک ماه دندونت رو کشیدیم وبه اندازه یک سال اشک ریختم همین که میبینمت همش پیش خودم میگم تقصیر منه که تو این جوری شدی دلم میخواست ساعت برنارد رو داشتم وزمان رو به عقب برمیگردوندم نمیدونی چه حالیه وقتی ادم ها یه جور عجیبی نگات میکنند دلم میخواد برم بزنم توی صورتشون
دست خودم نیست هر چقدر سعی میکنم خودم روکنترل کنم نمیتونم
ودوباره خدایااااااااااا صبببرررررررررررررر
1*- بعدا خودت برام تعریف کردی که رفتی از توی کمد قاشق وچنگالی رو که خاله بدری برات اورده دراوردی وداشتی باهاشون بازی میکردی چنگال دستت بوده ومیای که بری بالای صندلی میافتی وچنگال میخوره پشت دندونت وچون افتادی وضربه با شدت بوده دندونت شکسته( با زهم خدا جای شکر برام میزاره مثل همیشه نمیدونم اگه چنگال توی چشمت رفته بود الان چی میشد واصلا دوست ندارم به این موضوع فکر کنم)
2*- الان یه مدت خیلی زیاده تقریبا بعد از سه سالگی که خودت تنهایی یاد گرفتی ودوچرخه سواری میکنی عزیزم ببخش که یادم نبود که برات بنویسم
اینم جای زخم پسر کوچولوم از اون جایی هم که دوست ندارم از جای خالیه دندونت عکس بگیرم برات عکسش رو نمیزارم
ومثل همیشه........
خدا اون جاست اون بالا حواسش به ماست حالا
داره تو گوشت میگه ما مال همیم دیگه
گوش کن به قلبت ،داره قلبت راست میگه
هر چی دلش خواست میگه
من وتو با هم باشیم دنیا مال ماست دیگه*
* به یاد مرتضی پاشایی عزیز
مهر 1393