نفس های زندگی ما ونداد نفس های زندگی ما ونداد ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
نبض زندگی  رستا جونمنبض زندگی رستا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

نامه هایی از جنس عشق(ونداد ، رستا)•●●♥♥❤

یه روز بد :(

1393/9/10 20:50
نویسنده : مامان بهاره
1,567 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسری شیرینم  

 میدونی مامان بعضی روزا توی زندگی ادم ها هست که همون صبح که خواب بیدار میشی حس میکنی امروز مثل همیشه نیست، یه جای کار داره میلنگه. اصلا اون انرژی همیشه رو نداری  ، دوست داری بخوابی و امروز رو از فرداش شروع کنی . وقتی بدتر میشه که با پایان روز میفهمی امروز اصلا روز خوش شانسی نبوده ووبد ترش این میشه که  میبینی اون روز بد نصیبت عزیز دلت میشه و کوچولوی نازنیت از اول صبح داره بد شانسی میارهغمگین

 اره مهر امسال از اون مهرایی بود که حتی دلم نخواست توی خاطراتت ثبتش کنم ولی دیدم  این خاطراتتِ . چه خوب وچه بد برات مینویسم تا بدونی که  مامان با غصه هات غصه خورده وبا خوشحالیت شاد وبوده ولی توی هر شرایطی فقط ازخدا میخوام که تنت  وروحت سالم باشه عزیزم .

  اون روز مثل هر روز صبح که از خواب بیدار شدی وصبحانه خوردی داشتی بازی میکردی ومن هم داشتم ناهار درست میکردم تا بخوری وبا هم دیگه بریم مهد. ساعت 11:30 دقیقه بود که دیدم صدای گریت داره میاد دویدم ببینم چی شده ، که دیدم دهنت پر از خونِ .شک شده داشتم نگات میکردم .نمیدونستم چه اتفاقی افتاده ،فقط چنگال رو میدیدم که توی دستت وداری گریه میکنی   با هزار تا ترس ولرز بغلت کردم ونازت میکردم نگات کردم  دیدم لبت پاره شده ویه نفس بلند کشیدم ودستمال اوردم ودهنت رو پاک کردم ولی دیدم هنوز خون ریزی ادامه داره .ترسیدم ودهنت رو با هزار مکافات باز کردم ودیدم دو تا دندون جلوییت داره ازشون خون میاد .* توی اون لحظه فقط تنها ارزویی که داشتم این بود که کاش بابا باشه وبه دندونات دست بزنه اخه جرات نداشتم دست بزنم وببینم شکستن .هر جوری بود دست زدم ودیم دوتا دندونت لقِ.ترسو 

 نمیدونی چه حسی داشتم دوست داشتم بشینم وزار زار گریه کنم . مدام میگفتم خدایا همش الکیخطا با هر بدبختی بود اماده ات کردم وبردم دندون پزشک وقتی رفتیم توی مطب ،گفت :الان نمیشه کاری کرد برید تا عصر بیاید که یه کم دندون خودش رو گرفته باشه .

 رفتیم خونه مادرجون  وپدرجون ووظهر اون جا موندیم تاعصر که با بابا بریم مطب .عصر هم که رفتیم گفت تا یه هفته صبر کنید ببینید دندون خودش رو میگیره  یا نه  ،چون معمولا توی بچه ها  به شرطی که ریشه نشکسته باشه دندون  با لثه گرفته میشه. فقط باهاش چیزی گاز نزنه تا هفته بعد . خلاصه دوباره بعد از مطب برگشتیم خونه مادرجون . 

 نزدیک های غروب مادرجون برای این که روحیه ات عوض شه بهت گفت :ونداد بریم دوچرخه سواری ( اخه دوچرخه ات رو گذاشتیم خونه مادرجون تا هر قت که میری اون جا توی حیاط بازی کنی) اماده شدی وبا مادر جون رفتی توی کوچه تا با دوچرخه بازی کنی *.

 بعد از ده دقیقه دیم که یه نفر با صدای بلند داره 

گریه میکنه .خوب که گوش کردم دیدم ونداد وداره از درد داد میزنه وگریه میکنه . من وبابا نمیدونی چه جوری پریدیم توی حیاط .دیدم عمو بغلت کرده وداره  میارتت داخل .با تعجب داشتم نگاش میکردم ومیگفتم چی شده پس مامانت ؟که گفت :ونداد از روی دوچرخه افتاده داخل جوب ومامان هم  سر کوچه حالش به هم خورده همون جا بردمت حمام وتمیزت کردم ودیدم روی دند ه ات یه زخم بزرگ سر تاسریه . نمیدونی چه حالی شدم دلم میخواست بمیرم تو گریه میکردی ومنم باهات گریه میکردم گریهوقتی عمو مادرجون رو اورد گفت :نترسید چیزی نشده ،اومده با دوچرخه بپیچه که با صورت خورده لبه جوب وبدنش هم به لبه جوب خورده وزخم شده .فقط مادر جون بیچاره وقتی این صحنه رو دیده این قدر ترسیده بود که همون جا از حال رفته .فکر کرده بوده بلایی سر صورتت اومده خلاصه اینکه خدا خیلی بهت رحم کرد  بینی ات نشکسته بود.

 هفته بعد هم وقتی برای عکس دندونت رفتیم گفت که یکیشون ریشش شکسته وباید کشیده بشه واون یکی ضربه خورده وجا به جا شده  وباید خیلی مواظبت کنید ازش تا وقتی که بیفته .غمگین خلاصه این که الان  نزدیک یک ماه دندونت رو کشیدیم وبه اندازه یک سال اشک ریختم همین که میبینمت همش پیش خودم میگم تقصیر منه که تو این جوری شدی دلم میخواست ساعت  برنارد رو داشتم وزمان رو به عقب برمیگردوندم نمیدونی چه حالیه وقتی ادم ها یه جور عجیبی نگات میکنند دلم میخواد برم بزنم توی صورتشون

 دست خودم نیست هر چقدر سعی میکنم خودم روکنترل کنم نمیتونم 

 ودوباره خدایااااااااااا صبببرررررررررررررر

1*- بعدا خودت برام تعریف کردی که رفتی از توی کمد قاشق وچنگالی رو که خاله بدری برات اورده دراوردی وداشتی باهاشون بازی میکردی چنگال دستت بوده ومیای که بری بالای صندلی میافتی وچنگال میخوره پشت دندونت  وچون افتادی وضربه با شدت بوده دندونت شکسته( با زهم خدا جای شکر برام میزاره مثل همیشه نمیدونم اگه چنگال توی چشمت رفته بود الان چی میشد واصلا دوست ندارم به این موضوع فکر کنم)

2*- الان یه مدت خیلی زیاده تقریبا بعد از سه سالگی که خودت تنهایی یاد گرفتی ودوچرخه سواری میکنی عزیزم ببخش که یادم نبود که برات بنویسمخجالت

 

اینم جای زخم پسر کوچولوم از اون جایی هم که دوست ندارم از جای خالیه دندونت عکس بگیرم برات عکسش رو نمیزارمگریه

 

 

ومثل همیشه........

 

 

 خدا اون جاست اون بالا حواسش به ماست حالا 

 داره تو گوشت میگه ما مال همیم دیگه

 گوش کن به قلبت ،داره  قلبت  راست میگه 

هر چی دلش خواست میگه 

 من وتو با هم باشیم  دنیا مال ماست دیگه*

 

* به یاد مرتضی پاشایی عزیزغمگین

 مهر 1393

 

پسندها (4)

نظرات (15)

ال هام
11 آذر 93 8:44
بهار جون چرا از کشیدن دندون پسری انقدر دپرس شدی عزیزم اتفاق مهمی نیست که بالاخره امسال نه سال دیگه ان شالله خودش میفتاد و به جاش ی دندون خوشگل دیگه در میاد این که غصه نداره دوست جونمهزاران بار خدا رو شکر که خطر جدی براش پیش نیومده تنش سالم عزیزم
مامانی کسرا
12 آذر 93 19:52
الهی بهاره جاااان چقدر نگران شدم خانمی اما تو رو خدا خوردتُ ناراحت نکن، پیش میاد عزیزم. میدونم گفتنش راحته اما .... خدا رو شکر که اتفاق بدتری واسه بچه نیافتاده!!!! یکی دو سال دیگه دندونای اصلیش در میاد! عب نداره عزیزم! خدا انشالله ختم به خیر کنه همه چی رو مواظب خودت و وندادی باش خانمی
نرگس
14 آذر 93 22:06
سلام عزیزم چه مامان بااحساسی.خوش به حال پسرکوچولوت
نرگس
14 آذر 93 22:07
چه مامان بااحساسی
♥بابایی و مامانی♥
15 آذر 93 0:50
سلام بهاره جون خوبي دوستم دوست دارم هروقت ميام وبت خبرهاي خوب وحال خوبت رو بخونم واز خوندن روزهايي كه من هم دوسشون نداشتم دلم شكست الهي قربةنش برم ونداد نازم رو خدا انشاا.. هميشه محافظش باشه باز خدارو شكر دندون قابل جبرانه خودت رو ناراحت نكن دوستم اين روزها خيلي مواظب خودت باش عزيزم بابت خصوصي هم ممنون خيلي خوشحال شدم نشاا..هميشه تنتون سالم ولبتون خندون باشه
بانو
16 آذر 93 12:42
سلام مجموعه های آموزشی کودکان؛ فرصت یا تهدید www.banoo.ir/post/1358 منتظر حضورتان هستیم. جامعه مجازی بانو
مامان هاني
16 آذر 93 20:38
عزیزکم وقتی خوندم چی سره ونداد اومده ناراحت شدم و بغضم گرفت و درکت میکنم چه حسی داشتی واسه پسر نازنینت؛ خدا حفظش کنه و خدا رو شکر که سالمه
دخترک
16 آذر 93 21:07
عزیز دلم چقدر حستو خوب نوشتی خیلی سختهه این اتفاقات اما خداروشکر دندون که چیزی نیست دو سال دیگه میفتاد خودش بی دندون که نمیمونه نگران نباش من گاهی میام اینجا امیدوارم روزهات سرشار ازشادی باشه
بهار
19 آذر 93 0:22
ایشالا همیشه بلا دور باشه و شاد باشین و بخندین. خداروشکر که به خیر گذشت.
♥بابایی و مامانی♥
20 آذر 93 18:18
سلام بهاره جون خوبي دوستم ،ونداد نازم خوبه.خيلي مواظب خودت باش ني ني جديدمون خوبه،مارو از حال خودت بيخبر نزار دوستمميبوسمتون مواظب خودتون باشيد
بهار
30 آذر 93 15:00
مبارک باشه بهاره جان، ایشالا به سلامتی فارغ بشی و گل پسرتم همیشه سالم و سلامت باشه.
مامان سمانه
5 دی 93 15:29
وای بهاره جون چه خوشحال شدم که یک نی نی ناز تو دلته عزیزم به سلامتی تو بغلت بگیریش مبارکه رمز پستت نداشتم گلم ونداد ببوس بازم تبریک میگم
مامانی کسرا
13 دی 93 15:07
ای جااااااااااااانم مبارکه بهار جان. انشالله به سلامتی و خوبی و خوشیُ انشالله قدمش مبارک باشه واستون هزارتا بوسه و گل واسه شما عزیزان
مامان بهاره
پاسخ
قربونت برم سودابه جون این قدر خوشحال شدم که اصلا نمیدونم چی باید بگم مرسی عزیزم مرسی دوست خوبم از این همه محبت بی دریغ
مامانی کسرا
13 دی 93 15:09
http://dl.topnaz.com/2013/03/PostCard-3.jpg
مامانی کسرا
13 دی 93 15:09
http://dl.topnaz.com/2013/03/PostCard-3.jpg