نامه 103 (عید امد وعید امد ......)
سلام پسرم
بالاخره بعد ازیه مدت طولانی وقت کردم وبیام برات بنویسم. امسال عید مثل سال های قبل جایی نرفتیم، چون خوزستان به اندازه کافی قشنگ وسر سبز هست و هوای خوبی که کمتر وقتی میتونیم ازش استفاده کنیم .خلاصه این که امسال هم ترجیحا مثل پارسال موندیم خوزستان وحسابی از اب و هوا ومناظر بی نظیر لذت بردیم وصد البته که کلی وقتمون با مهمونی ومهمونداری پر بود وعجیب این که نرسیدیم خیلی جاها عید دیدنی بریم وتازه بعد از عید خیلی جاها رو رفتیم
واما بگم از پسرم که امسال براش با سالهای قبل خیلی فرق داشت واز عید وماهی وسبزه وصد البته سماق حسابی لذت برد وتا روز ی که سال تحویل شد بالای 5 تا ماهی خریدیم ولی هر دفعه میمردند. بار اول که ماهی ها رو توی خیابونا میدیدی کلی ذوق کردی ومنم برات یه دونه خریدم و ازت خواستم براش یه اسم انتخاب کنی وتو هم اسمش رو گذاشتی دوز کوچولو حالا به چه معنی بماند بهت گفتم فردا که بیدار شدی باید بهش غذا بدیم. تو هم شب با ذوق غذا دادن به ماهی زود گرفتی خوابیدی ، ولی فردا که من بیدار شدم دیدم ماهی مرده کلی غصه خورد م واشک ریختم براش. اصلا من از اولش از ماهی عید متنفر بودم چون هم بوی بد میده هم هر وقت میمیره ادم کلی عذاب وجدان میگیرتش، خلاصه تا قبل از این که بیدار بشی انداختمش دور وقتی بیدار شدی سراغ دوز رو ازم گرفتی که من بهت گفتم از توی پنجره فرار کرده وتو هم هاج وواج موندی نگام کردی وگفتی: مگه بال داره؟ ومن مجبور شدم دروغ بگم که اره بال داره خلاصه این قضیه پنج بار دیگه تکرار شد وهر 5 تا ماهی مردند اخر به علی رضا گفتم من دیگه ماهی نمیگیرم اصلا سفره هفت سین بدون ماهی مگه چشه؟
گذشت تا روز سال تحویل که دیدم بابا عصری با دوتا ماهی گنده اومد داخل وگفت سفره بدون ماهی هرگزززززززززززز این قدر ماهی ها بزرگ بودند که توی تنگ جاشون نمیشد هر کی میومد خونمون عیددیدنی میگفت: باابا اینا اشباهی سر سفره هفت سین اومدند پاشید برید سرخشون کنید بخوریدشون بابا هم که به جای غذای خودشون بهشون نون میداد که اخر سر حرصم در اومد وبهش گفتم نه که خیلی باربی هستند تو رو خدا یکم بیشتر بهشون برس بزرگ بشند بیچاره ها ضعیف شدند
امسال خیلی جالب بود معنی عیدی رو خیلی خوب میفهمیدی وازش استقبال فراوان میکردی طوری که هر کی دست کی دست میکرد تو کیفش میگفتی عیدی ه منه وکلی باعث خجالت بودی مادررررررررررررررر
اینم عکس های سفره هفت سینمون انشالله تو پست بعدی هم عکس های لالی رو میذارم البته اگه سال بعد نشه این روزا عجیب حس نوشتن ندارم ببخشید دیگه
ونداد که این روزا مدل فیگوراش یکم عجیب شده
واما پسرم موقع گرفتن عیدی از باباش تمام قران رو واسه گرفتن عیدی زیر ورو کردی
اینم یه بوس ابدار پسرانه ار پدر
واینم که تنها عکسی که تونسم از خودم بزارم که میدونم تا چند دقیقه دیگه قابل رویت نیست امسال یه فرق دیگه هم میکرد پسرم سر سفره از من وباباش کلی عکس گرفت که یا سر نداشتن یا تن ولی چند تاییشون هم خیل خوب شدند که به دلیل مشکلات اخلاقی نمیشه بزارمشون
خدایا ازت ممنونم که اجازه دادی لحظات شیرین بزرگ شدن پسرم رو باچشمام ببینم وبا قلبم لمس کنم هزار بار ازت ممنونم
در هــــر جغــــرافیـــایے کــــــه بـــــــاشم "جهــــــــــت هـــــــا"
تفاوتے نـــــــدارند... تمــــــــام دامنـــــــــــه هــــــــاے دلـــــــــــم
رو به سمت"خنــــــــــده هـــــــاے " توست
بهار 1393............