نامه 77(روزهای شیرین با تو بودن)
سلام پسرم
ستاره زندگیم امرو 20 تیر 1392 ودومین روز از ماه رمضان است .رمضان ماه خودساختگی ماه تربیت برای خوب بودن خوب دیدن و خوب ماندن است. پسرم هنوز خیلی کوچولویی که بخوای بدونی این چیز هایی که دارم برات مینویسم چه معنی میده تو خوب وپاکی ومعصوم .همه کارات معصومانه است همه رفتارات از روی پاکیه ولی دوست دارم وقتی این نوشته ها رو میخونی توی هر سنی که هستی باز هم خوب وپاک باشی. میدونم مامان این از دست دادن معصومیت با بزرگ شدنم رابطه معکوس داره این رسم دنیاست ولی تو سعی کن خوب بمونی وسعی کن هیچ وقت کسی رو ازار ندی وکسی رو نرنجونی این که سعی کنی ادم باشی خیلی سخته ولی ماه رمضان فرصتی برای این کار تو از همه ما های رمضانت خوب استفاده کن...
حالا بریم سراغ احوالات خودمون...
دلبر من این روز ها به معنی واقعی دلبر شده هر جا میره مرکز توجه ومن اصلا این و دوست ندارم .این روزها بزرگ شدنت خیلی قابل لمس شده راحت میشه فهمید چقدر بزرگ شدی هم قدی هم رفتاری...
هنوز هم برای غذا خوردنت دچار مشکلم هر کاری میکنم خودت غذا نمیخوری انواع پیشبند ها رو برات گرفتم همه مدل تزیین غذا رو برات امتحان کردم ولی فقط پاستا رو خودت میخوری اونم با دست. انگار اصلا حوصله قاشق رو نداری همین که دوقاشق خوردی میاندازیش ومیگی مامان بده ...
ولی خدا رو شکر میوه خوردنت بهتر شده ..
دیگه راحت تر با خودت بازی میکنی تخیلت هم قوی تر شده .بعضی وقت ها میام میبینم یه وسیله گرفتی دستت و داری باهاش مثلا پرواز میکنی بازی هات هم پسرونه شده همش یا صدای ماسین در میاری یا هبا پیما ا(البته به زبون خودت) ...
موبایل بابا رو میگیری نور فلش رو روشن میکنی میزاری توی چشمات وبعدش خودت میگی کور یعنی کور شدم من نمیدونم اخه مگه مجبوری...
وای خیلی رو بو ها حساسی وقدرت تشخیص بوت محشره بعضی وقت ها که دارم نازت میکنم دستام رو میگیری وب و میکن ی ومیگی به به اخه من عادت دارم به بدنم لوسیون بزنم
جالبه یه رو ز که داشتیم از ساختمون بیرون میرفتیم نمیدونم کدوم طبقه ماهی سرخ میکرد وبوش توی ساختمون پیچیده بودتو گفتی مامان پیف ماهی ومن که چه جوری تونستی تشخیص بدی بو ی ماهی سرخ شده رو اخه وقتی تو ماهی سرخ نکرده باشی از کجا بدونی این بوی ماهیه
هیچ کس رو نمیبوسی فقط من رو راه و بیراه میبوسی برای بقیه از راه دور بوس میفرستی انگار از بوس کردن بقیه چندشت میشه
چند روز پیش تو تلویزیون داشت انجلینا جولی رو نشون میداد تو داد زدی مامان مامان بعد من این جوری شدم قربونت برم که من و اون شکلی میبینی
هنوز هم بعضی وقت ها که هوا خوب باشه بعد از ظهر ها میریرم پارک ویه دو سه ساعتی رو اون جاییم وتو خسته نمیشی ولی ما داغون داغون بر میگردیم خونه...
خیلی به کتاب خوندن علاقه داری واستعداد هم توی یاد گرفتن عالیه بدون اینکه من یادت بدم از 1 تا 10 رو به انگلیسی میشماری ولی نمیدونم اخه از کجا یاد گرفتی
توی حرف زدنم هم پیشرفت فوق العاده ای داشتی باورم نمیشه تو که تا دوسالگی فقط چند تا کلمه بلد بودی الان خیلی راحت داری شعر میخونی صدات رو برات روی دوربین ضبط کردم بعدا خودت گوش بده
خیلی کم کلمات اشتباه به کار میبری ولی خوب هر چی هم که اشتباه تلفظ میکنی خیلی بامزه میگی:
باب اسفنجی باب اتتنجی
بلوز بهوز
خاله گاره
گل گر
فیل فیر
کلا ل رو ر تلفظ میکنی
استخون اوگوتون
روسری دور دری
جمله ای که تازگی ها یاد گرفتی میگی تا میرسی به هر کی میگی عمو اندی باحاره( عمو اندی باحاله)
این عکس ها کنار رودخونه دز گرفته شده یه اب خنک واروم که به ادم توی این روزهای گرم خیلی حال میده
ونداد در حال جستجوی سنگ در اب
این جا هم داری مرحمت میکنی ما رو خیس میکنی
نشسته بودیتو اب هی میگفتی دایره یعنی دایره بکشیم ولی اب این قدر سرد بود که لرز کرده بودی دیگه هر کاریت میکردیم تو اب نمینشستی میگفتی سنگ یعنی روی سنگ میشینم
میگشتی سنگ های بزرگ رو پیدا میگردی ومیگفتی سنگ گنده بعضی وقت ها هم که زورت نمیرسید درشون بیار یاینجوری از زبونت کمک میگرفتی
ونداد وعمو در حال شمشیر بازی
اینم یه ماهگرفتگی روی پاته که خیلی وقته میخوام برات بزارمش ولی همیشه یادم میره تازگی ها تو بهش میگی ماه پا هنداد قربون اون ماه پات برم من عاشقشم
خیلی به خوردن سرلاک خشک علاقه پیدا کردی مامان وهر وقت هم میخوای بخوری انگشتت رو میزنی توش ومیخوری ولی اون یکی دستت رو میذاری زیرش تا نریزه و ما کلی لهت میکنیم بابت این کار
اینم میوه خوردن به سبک ونداداین قدر این الو ترش بود که نتونستی بخوریش
وقتی از حموم میای عشق منی این قدر خوردنی میشی که دلم نمیخواد از تو بغلم رد بیای یه پسر تمیز با بوی روغن بادوم
اینم پسر کشتی گیر من در حال کشتی با پیگوی ببخت ( این به زبون خودت بود)
ودر اخر:
در عمق ارزوی من است که در وجودت خانه ای
داشته باشم حتی به مساحت یک یاد