یه روز خوب
سلام عسلی
یه روز خوب از روز های خوب خدا که اتفاقا پنج شنبه هم بود ما تصمیم گرفتیم که ناهار رو ببریم بیرون به خاطر همین با این که وقت خواب تو بود (چون ساعت 3 تو میخوابی عزیزم) ولی ما اراده کردیم واز خونه زدیم بیرون هوا که نگو محشر چون اصولا بهار خوزستان زمستونش حالا بزرگ که شدی میفهمی چی میگم .
خلاصه منم چند تا عکس درست حسابی ازت گرفتم ولی با هزار بدبختی چون تو که وای نمایستی ازت عکس بگیرم
اینم هنر نمایی مامان گلت:
بقیه در ادامه مطلب
ونداد در حال خاک اوردن که ماشین بابا رو نابود کنه
جون من لبا رو نگا
ونداد وبابا وکفشدوزک. که تا ما رفتیم دیگه کفشدوزکی روی کره زمین باقی نموند
تن من بیچاره رو ومیلرزونند اینا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی