نامه 103 (بوی عیدی .. بوی توت ... بوی کاغذ رنگی..)
من از تمام اسمان یک باران را میخواهم....
واز تمام زمین یک جاده را ،
واز تمام تو یک دست که در دست من قفل شده.....
تمام این چند سال واندی عمرم به کنار. ..
من فقط،
به اندازه همان سه سالی که در کنار تو نفس کشیده ام زندگی کرده ام!!!
یک بهار دیگر در راه است...
وما سه سال کنار تو بهاری زندگی کردیم .چیزی به پایان زمستان پر از باران امسالمان نمانده چیزی به شروع یک بهار زیبا نمانده ،برایت ارزوی بهاری پر از شادی و ولبخند دارم تو هم برایمان ارزوی دیدن بهاری، بهاری کنار هم بکن ... امین......
نمیترسم از این که پیر میشم
از اینکه زندگی بی مکث میره
تموم ساعت ها تسلیم میشن
کنار تو زمان بر عکس میره
تو چشمات عکس یک دنیا میافته
تو اون چشمای ناز مثل شیشه
مراقب باش پلکات رو نبندی
حواسم با یه چشمک پرت میشه ...
اسفند 1392....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی