ونداد من بهار شده
مامانی عزیز دلم این چند روز خونه نبودیم داره بهار میاد فصلی که من عاشقشم وقتی پنجره رو باز میکنی یه نسیم خنک با یه بوی خوب که انگار بوی همه درخت های دنیا رو با خودش داره روحت رو اروم میکنه وقتی ادم ها دارن تند تند راه میرن انگار تو هم ناخاسته تند میشی انگار این چند روز باقی مونده تا عید به سرعت میگذره انگا دنیا میره روی دور تند من عاشق این لحظه های زود گذرم نمیدونی به ادم چه حس خوبی میده.وقتی تو هم باشی انگار روحم تازه تر میشه نمیدونی چه لذتی داره خرید کردن برای تو .
میرم برای خودم خرید کنم ولی وقتی برمیگردم کیسه های دستم فقط برای تو خریده شده انگار بلد نیستم جز برای تو خرید کنم این روز ها تو شیرن زبون تر از قبل شدی دیگه هر چی میگیم رو تکرار میکنی چند روز پیش دایی بهت گفت نکن جوجه تو هم با قهر اومدی بیرون بهت . گفتم دایی چی بهت گفت گفتی : دوده
تازه اولین جمله سه کلمه ایتم گفتی عمه مو دده
به بابا جون هم میگی بابا دون
راستی خودتم ارتقاء مقام پیدا کردی اول هر کی ازت میپرسید اسمت چیه میگفتب نو حالا بهت میگن اسمت چیه میگی هنداد
عزیز دلم میام عکس ات رو بعدا برات میزارم فعلا اصلا وقت ندارم
من بهار را بی تودوست ندارم من عشق را بی تو دوست ندارم
من نفس کشیدن را بی تو دوست ندارم
من فقط تو را دوست دارم که ز دوست داشتن تو همه دوست داشتن ها به وجود میاید