ونداد دیگه شیر نمیخوره(اندر احوالات 24 ماهگی)
سلام مرد کوچولوی مامان
عزیز دلم بالاخره تونستم باورم نمیشد به این راحتی بشه این کار رو کرد دقیقا یه روز بعد از تولدت یعنی 27 بهمن 1391 از شیر گرفتمت یعنی اگه خاله مژ گان اصرار نمیکرد فکر کنم میخواستم تا پایان عمرت بهت شیر بدم فکرش رو بکن یه پسر 7-8 ساله بیاد بگه شیر میخوام
عزیزم همه میگن یکم مهلت میدادی بچه حداقل از تولدش لذت ببره ولی تو این قدر صبور واقا بودی که وقتی گفتم شیر اوفی شده تو هم قبول کردی واصلا اذیت نکردی مامانی فدات شه تو طول روز که همش سرگرم بازی بودی به خاطر همین حدس زدم شب بخوای اذیت کنی اخه شبها همش داشتی شیر میخوردی ولی فقط یه بار پا شدی گفتی شیر وقتی گفتم اوف شده اومدی توی بغل بابا و روی دستش خوابت برد البته یه کوچولو بغض کردی البته مامان من از چند روز قبل سعی کردم شیر خوردنت رو توی طول روز کم کنم به خاطر همین هم راحت تر بودم ولی تا دو روز بعد تو هیچی نخوردی منم که دیگه نگو داغون که غذا نمیخوردی میخواستم سرم رو بکوبم تو دیوار ولی دو سه روز بعد خیلی بهتر شدی میای میشینی سر سفره وبرنج وخورشت میخوری (این جز نوادر طبیعته) اخه اصلا نمیدونستی خورشت چی هست چه برسه بخوای بخوری اره خدا رو شکر خیلی غذا خوردنت بهتر شده دیگه همه چی میخوری وبهونه نمیگیری این خیلی برام لذت بخشه واقعا از این مسئله خیلی راضیم ولی خودم رو که نگو وای وای تا ده روز حالم بد بود نمیدونم چرا شیر خشک نمیشد اصلا دستم رو نمیتونستم بالا ببرم از درد میمیردم ولی الن خیلی بهترم ولی به نظرم درد و همه سختی هاش به غذا خوردن تو میارزید گلم تازگی ها میبینم دوباره داری بهونه های الکی موقع خواب میگیری ولی تا میگی شیر بهت میگم ونداد من چی شده؟ تو میگی : اقا
قربونت بشم که واقعا مثل یه مرد صبوری پسرم
راستی من وبابا ارتقاء مقام پیدا کردیم من از ماما شدم مامان وبابا از بابا شده بابات
اینم فیگور جدیدته یاد گرفتی موقع نشستن پات رو میذاری روی پاتو تی وی میبینی
راستی گل مامان کلمات جدیدی که میگی بیشترشون دو کلمه ای شدن مثل اب انر = اب انار
کوکو مق = کوکو ی مرغ عمه مو = عمه مولود عمه مه= عمه مریم
امروز هم گفتی هونه یعنی خونه