22 ماهه مامان اومده
سلام عسلی
این روز ها 22 ماهگیت داره تموم میشه ومن تازه دارم برات مینویسم که چه قدر شیرین شدی و خواستنی دیگه کمکم داری هر چی میگم رو تکرار میکنی
امروز من رو شوکه کردی هر چی که میگفتم رو تکرار میکردی فکر کردم دارم خواب میبینم یعنی این همون ونداد شاید دیشب چیزی خورده تو سرش ولی تو واقعا همون ونداد بودی با پیشرفت های زیاد وغیررررررررر قابل باور
صبح که از خواب پا شدی اول رفتی در یخچال (ببخشید برای شما کمد) رو باز کردی بهت گفتم جوجو در یخچال رو ببند گفتی: در. موندم با تعجب نگات کردم گفتم اره در
داشتیم نقاشی میکشیدیم برات شعر چشم چشم دو ابرو رو میخوندم خودت شعر رو گرفتی دست و گفتی دوش=گوش دتس=دس با =پا مو =مو ( اینم یه جور شعر خوندن دیگه)
تازگی ها شعر یه توپ دارم قلقلی رو به یه صورت عجیب میخونی در حد دوکلمه
یه توپ دارم قلقلیه
سرخ وسفید و=ابیز
میزنم زمین =هبا
همین فقط همین دو کلمه
بهت میگم بابا کجاست ؟میگی کا (به معنی کار)
تلویزیون داشت عقاب نشون میداد یه دفعه گفتی اقب
به برق هم میگی بق
البته چیزهای دیگه هم میگی مثلا همه اونایی که ترانه میخونند عمو اند. داشتم لباست رو عوض میکردم که مامانی برگشت گفت: کشتیش .تو هم رفتی اون طرف تر ایستادی گفتی کتیش
دارم کمکم بهت امیدوار میشم عزیزم بی صبرانه منتظر روزی هستم که برام حرف بزنی
عاشقتم با یه عالمه بوسسسسسسسس